counter create hit بار ميراث فرهنگي شيشه است وارد دعوا نشويد
۱۴ شهريور ۱۳۹۲ - ۱۶:۲۸
کد خبر: ۱۳۵۵۷
دكتر سيد احمد محيط طباطبايي جانشين رئيس كميته ملي موزه هاي ايران:

بار ميراث فرهنگي شيشه است وارد دعوا نشويد

نگاه درآمدزايي به گردشگري اشتباه بزرگي است. اگر پايه و اساس كار را بر شناخت فرهنگ ها بگذاريم، رونق اقتصادي هم به دنبالش خواهد آمد همان گونه كه جلوي هزينه هاي تاريخي بزرگي چون جنگ فرهنگ ها را خواهد گرفت.


    آقاي محيط طباطبايي ! در اين سالها چه بر سر ميراث ما آمده است كه حالابايد تن نحيفش را از جا بلند كنيم و خاك هايش را بتكانيم، يا بهتر است بگوييم اغتشاشي كه حالاگريبان ميراث ما را گرفته ازچه زماني و از سوي چه كساني ايجاد شد ؟
    شايد مهم ترين بخشي كه همگان معترف به آن هستند اين باشد كه سازمان ميراث فرهنگي هميشه يك سازمان تخصصي بوده، اما طي اين دوره سازمان ازجنبه تخصصي خود دور شده است. زماني شوراي معاونين سازمان كه تشكيل مي شد، هيچ فرد غير متخصصي در آن حضور نداشت. دراين دوره تعداد افراد متخصص انگشت شمارشد، بنابراين نگاه تخصصي به سازمان يعني درعين اين كه دستاوردهاي گذشته را فراموش نمي كنيم، مراحل طي شده را در نظر بگيريم وبدانيم كه ميراث فرهنگي پايه و اساس هر برنامه ريزي در توسعه است وتوسعه نمي تواند انجام شود، مگر اين كه ميراث فرهنگي مد نظر قرارگيرد و درنهايت چيزي كه بارها خواسته ايم اعاده حيثيت از كارشناسي سازمان ميراث فرهنگي است. متاسفانه در اين سال ها اين كارشناسي ازجنبه اعتباري خود در جامعه مورد خدشه واقع شد و برگرداندن اين هويت و حيثيت يكي از كارهاي ويژه دراين دوره محسوب مي شود.
    وقتي قراراست كسي را بشناسيم، سريع به سراغ شناسنامه اش مي رويم،يعني روزي كه به دنيا آمده و شهري كه درآن متولد شده است، ميراث فرهنگي هم به تعبيراهل فن،همان شناسنامه ايران عزيز ماست،پس بهتر است شروع حرف هايمان از همين جا باشد، يعني از روزي كه سازماني به نام ميراث فرهنگي متولد شد و از دوران پر فراز و نشيبي كه در اين مدت پشت سر گذاشته است.
    اجازه دهيد ابتدا بگوييم كه ميراث فرهنگي دراصل به چه معناست. ميراث فرهنگي درحقيقت بخش زنده فرهنگ يك ملت و يك قوم را تشكيل مي دهد. برعكس آنچه از اسم آن درذهنيت ها مستتر شده كه ميراث فرهنگي بخشي ازگذشته اي است كه امروز ديگر وجود ندارد، ميراث يعني همه آن چيزي كه براي امروز به ارث رسيده است. به اين معنا كه اكنون باقي مانده است و ما مي توانيم از آن بهره برداري كنيم. پيش از انقلاب، ميراث فرهنگي و بخش هاي مختلفي كه به آن مربوط مي شد در قالب وزارتخانه اي به نام «فرهنگ و هنر» فعاليت مي كرد، البته اين وزارتخانه تنها سكاندار ميراث كشور نبود و نهادهاي قديمي تري چون انجمن آثار ملي و ديگر نهادها مانند فرهنگستان زبان وغيره هم بخش هاي مختلف هويت ايراني و ميراث كشور را مديريت وسرپرستي مي كردند. با وقوع انقلاب در ايران اسلامي و تغيير و تحولات سياسي كه پيش آمد، چون جنس انقلاب ما يك انقلاب نگاه به گذشته و بازگشت به هويت و اصالت بود، موضوع ميراث مي توانست از موقعيت مطلوبي برخوردارشود. اما سياسي شدن ميراث فرهنگي درپيش ازانقلاب و بهره برداري دولت وقت ازموضوع ميراث به ويژه در سال هاي 1350 به بعد، موجب شد ميراث فرهنگي بويژه بخش هاي كارشناسي آن در ابتداي پس ازانقلاب با نوعي بي مهري مواجه شود. بعدها مي بينيم عزيزاني همچون مرحوم دكتر شيرازي و ديگران كه آن زمان درسازمان ملي حفاظت بودند سعي درجمع كردن اوضاع داشتند، در آن شرايط در حقيقت كارشناسان ميراث فرهنگي در دو جبهه كار مي كردند، يكي اين كه خودشان را مبرا از آنچه در ميراث به آن ها نسبت مي دادند، مي كردند و ديگر اين كه حمايت، حفاظت و پشتيباني از ميراث كشور را برعهده داشتند، با وقوع جنگ تحميلي بسياري ازمسائل به حالت تعطيل درآمد واين كاملاً برحق بود چراكه جنگ اولويت هاي خود ودفاع مقدس را داشت،اما درهمان زمان نيزچترحفاظتي ميراث فرهنگي درجبهه هاي جنگ فعال بود وسعي مي شد از آثار تاريخي حراست وحفاظت شود. اينجاست كه شما مي توانيد تفاوت ميراث فرهنگي با گردشگري را ببينيد. چون گردشگري با حدوث جنگ تعطيل شد، وليكن حفاظت ازميراث فرهنگي مثل حفاظت از مرز و بوم ودين و انقلاب ادامه پيدا كرد. در هرحال در دهه 60 اساسنامه سازمان ميراث فرهنگي با محوريت سازمان ملي حفاظت و با ادغام بيش از 11 نهاد مختلف نوشته شد. تشكيل سازمان ميراث فرهنگي هم درهمين دهه اتفاق افتاد. درهمان حال و احوال يعني در سالهاي دفاع مقدس درمجلس سوم، قانون ميراث فرهنگي به تصويب رسيد كه اين بسيارمهم بود. چون اساسنامه سازمان، خود يكي از بندهاي قانون محسوب شده و مصوبه مجلس را داشت. بعدها با پايان يافتن جنگ، سازمان ميراث فرهنگي بارديگر به صورت عيني و حقيقي تشكيل شد و نهادهاي مختلفي مثل دفتر آثار تاريخي، مركز مردم شناسي، مركز باستان شناسي، اداره كل موزه ها، سازمان ملي حفاظت و غيره به يكديگرالحاق شده و سازمان ميراث فرهنگي را تشكيل دادند. با اين وجود تولد سازمان ميراث فرهنگي با تشكيل دولت سازندگي مصادف شد؛ دولتي كه آمده بود بدنه خود را به حالت انقباضي درآورده وقدري آن را فشرده تر كند تا از بوروكراسي دولتي بكاهد. خب سازمان ميراث فرهنگي هم بالطبع مشمول اين قضيه شد و البته در تنگنا قرار گرفت.درست مثل اين كه شما به طفل تازه دنيا آمده رژيم سخت بدهيد. با اين توصيف سازمان ميراث فرهنگي هيچ وقت نتوانست به آن شكلي كه پيش بيني شده بود، خودش را به قولي دركشورمستقر كند. درهرحال سازمان يك دوره اي را از اين زمان آغاز كرد تا به دوره مهندس كازروني رسيد. دراين دوره هم همه چيز به نوعي استمرارهمان گذشته ها بود،اما سعي مي شد از فعاليت نهادهاي ديگر هم استفاده شود. در دوران مسئوليت دكتر حجت و دكتر زرگر هم سازمان ازكيان ميراث فرهنگي با اتكا به خود، به تنهايي بهره برد. دراين دوره هم البته تغييراتي ايجاد و درنهايت دوره مهندس بهشتي آغاز شد. دراين دوره مهمترين اصل بر تغيير و تلقي از حوزه ميراث فرهنگي درنگاه مخاطبان از مردم تا بدنه كارشناسي و دولت گذاشته و سعي شد جايگاه ميراث فرهنگي درسطوح تصميم گيري تغييرداده شود. بنابراين اگر بخواهيم ارزيابي ازموفقيت يا عدم موفقيت در اين دوره داشته باشيم بايد بگوييم كه درپايان اين دوره ادغام و ارتقاي سازمان به مرحله معاونت رياست جمهوري اتفاق افتاد و سازمان ميراث فرهنگي با سازمان گردشگري ادغام شد. اما اين مساله خود را نشان داد كه سازمان ميراث فرهنگي يك سازمان فرابخشي و سازمان گردشگري يك سازمان ميان بخشي است، يعني2 سازمان از دو جنس با دو معيار متفاوت. در يكي به نام ميراث فرهنگي كيفيت حرف اول را مي زد و در ديگري با عنوان گردشگري كميت. به همين علت هم اين ادغام دچار معضلاتي شد. در هر حال با ادغام سازمان ميراث فرهنگي با صنايع دستي در دوره بعد، اين نهاد فعلي به 3 سازمان تبديل شد. بنابراين كسي كه درراس چنين سازماني قرار مي گرفت بايد مي دانست كه براي 3 سازمان همزمان كار مي كند ونبايد تفاوتي ميان آن ها قائل شود. حتي اگر موارد پشتيباني و اداري اين 3 هم از يكديگر منفك مي شد، شايد سياست هاي كلي سازمان با موفقيت بيشتري پيش مي رفت. درهرحال سازمان يك دوره يكساله ازادغام را دراواخردولت آقاي خاتمي طي كرد وسپس در دولت بعد اين ادغام طي يك دوره 8 ساله توسعه يافت.
   
    آقاي دكتر! اصلاً در آن دوره چه چيزي موجب شد تا اين ادغام صورت بگيرد؟
    من پاسخ سوال شما را مي دهم اما اين نظرشخصي من است و ممكن است اينطور نباشد؛ درزمان دولت آقاي خاتمي،ادغام توسط كساني درخود وزارت فرهنگ وارشاد اسلامي صورت گرفت و به دنبال آن هم سازمان ميراث فرهنگي با گردشگري ادغام شد.البته درآن زمان خيلي ها چه دربدنه مجلس وچه در خارج از آن موافق اين اقدام بودند اما افرادي مثل آقاي مسجد جامعي يا مهندس بهشتي با ادغام موافقتي نداشتند، اگرچه با ارتقاي سازمان موافق بودند. اما اين كه سازمان ميراث فرهنگي با يك سازمان ديگرادغام شده و ارتقا يابد متفاوت بود با اين كه خود سازمان ادغام شود. خب سازمان قبل از انقلاب وزارتخانه بود و در حقيقت بازگشت به منزلت قبلي آن هم مد نظر بود. مهندس بهشتي وقتي ديدند اين اتفاق در حال رخ دادن است، سعي كردند به هر شكل ممكن اساس سازمان ميراث فرهنگي را در آن حفظ كنند و اين كارهم البته با موفقيت انجام شد. شايد آن ها كه مي گويند مهندس بهشتي طرفدار ادغام بود صرفاً همين بخش را ببينند،در حالي كه ايشان با اين ادغام همكاري كرد تا اين طرح براساس 4 ماده صورت بگيرد. يكي ازمواد ادغام اين بود كه اساسنامه ميراث فرهنگي اصل است و نام ميراث فرهنگي هم بايد اول برده شود. پس بالطبع اين محوريتي بود كه به سازمان محول شد و البته اساسنامه مصوب مجلس سوم هم سر جايش باقي ماند.بعدها طرحي براي اين ادغام و معاونت ها گذاشته شد كه در همان زمان به طور كامل اجرا نشد و بعدها هم به كل به هم خورد.
    پس به اعتقاد شما اين سه بخش سازمان يعني ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري در حال حاضر بايد از هم تفكيك شوند؟
    به نظر من نگاه منفك بهترين گزينه است. مثل اين مي ماند كه شما وزير هستيد و سه معاونت داريد. قطعاً بايد به اين سه معاونت منفك نگاه كنيد. چون هر سه لازم است. اتفاقاً صنايع دستي الان خيلي مظلوم و صدمه ديده است. بايد به اين مسائل هم رسيدگي شود وگرنه شما دراين حالت فقط مي توانيد به يك معاونت مثلاً گردشگري برسيد. خب در اين دوره گردشگري، گردشگري زياد گفتند، اما در عمل اتفاق خاصي براي اين حوزه نيفتاد و ما در اين 8 سال نتايج خاصي شاهد نبوديم. البته حرف گردشگري زياد بود، ولي نتيجه! بماند. شما بايد بدانيد كه در گردشگري مساله مهم، داشتن استراتژي و برنامه درازمدت است. اما هم اكنون هدف گردشگري ما چيست؟ آيا هدف فقط ارتقاي سطح مادي است ؟خب قطعاً اينطور نيست. هدف گردشگري ايجاد صلح، وفاق ملي و مردم شناسي است و بالطبع پول هم به دنبالش مي آيد. مثل همان نگاهي كه ما در گذشته داشتيم. به نظر من گردشگري يعني شناخت. الان مردم ما چقدر همديگر را مي شناسند، مطمئن باشيد وقتي اين شناخت به وجود بيايد، رفتارها متفاوت مي شود. شما در حال حاضر نوع نگاه و رفتار مردم ما را با افاغنه ببينيد! قطعاً اين نگاه از عدم شناخت ناشي مي شود، رابطه گردشگري ما با كشورهاي همجوار مثل افغان ها، عراقي ها، قفقازي ها و آسياي ميانه خيلي لازم است. گردشگري يعني اين كه آدم ها همديگر را بشناسند، درك كنند و بهم نزديك شوند. نتيجه آن هم صلح، همزيستي و رونق تجارت و زندگي است.
   
    به نظر شما آيا اين نگاه در دولت يازدهم بوجود خواهد آمد؟
    من معتقدم كه مديريت جديد اين نگاه را دارد و دوره خوبي را پشت سر خواهيم گذاشت و يادمان باشد كه بار ميراث فرهنگي شيشه است و نبايد وارد دعوا شويم و صدماتي كه در اين سال ها خورده هم از همين ناحيه بوده است،ميراث فرهنگي اصلاسياسي نيست و متعلق به همه مردم است و در حقيقت مردم صاحب اين ميراثند.
   
    يك اتفاق عجولانه اي كه در اواخر دولت دهم افتاد و اتفاقا انتقادات بسياري را هم بر انگيخت،بحث واگذاري امور به بخش خصوصي بود. آيا شما معتقد به اين واگذاري ها هستيد؟
    اصلاً كار درستي نبود.شما بدانيد كه مردم مالك ميراث فرهنگي هستند. به هرحال ميراث بخش هاي مختلفي دارد؛ يك بخش حاكميتي و بخش ديگر نفايس ملي است كه قطعا غير قابل واگذاري است. در گذشته مثلاً در طرح پرديسان اين موضوع مطرح بود كه بخش هايي از فضاهاي تاريخي كه مي شود درآن جريان زندگي را جاري كرد براي بهره برداري به بخش خصوصي واگذارشود،اما هر چيزي سر جاي خودش قرار دارد و قانون عام براي همه حوزه هاي ميراث وجود ندارد. بنابراين بهره برداري ها بايد در شان بنا باشد، اين نكته خيلي مهم است.
   
    درباره گردشگري چطور؟
    امروزه گردشگري يك صنعت است و از ديدگاه تاريخي همان جهانگردي و مسافرتي است كه از ديرباز وجود داشته است. بايد بدانيد كه جهانگردان ابتدا براي شناخت، درك و بالابردن سطح آگاهي خود به سفر مي رفتند و در نهايت مي بينيم كه اين سفر ها به سفر هاي تجاري، مذهبي، اقتصادي و سياسي تبديل مي شدند. شايد تمام آسياي جنوب شرقي و جنوبي را درواقع همين مسافران تاجر مسلمان كردند، افرادي كه ازطريق صلح وارتباطات افكاررا منتشرمي كردند،اين وضعيت هميشه درگردشگري وجود داشته واگراين را در كنار كارهاي ديگرقرار دهيم، مي بينيم كه ارتباطات بين مردم و سرزمين ها از دير باز برقرار بوده است اما از چه زماني گردشگري حالت صنعت به خود مي گيرد و به عنوان پديده اي صنعتي و تجاري شمرده مي شود؟ اين برمي گردد به بعد ازجنگ جهاني دوم. با پايان يافتن جنگ جهاني دوم، اروپا و متفكرانش با اين موضوع مواجه شدند كه در طي 50 سال، دو جنگ جهاني، ميليون ها اروپايي را به كام مرگ فرستاد و اين ميليون ها نفر نه به دست آسيايي ها و آفريقايي ها كه به دست خود اروپايي ها كشته شدند. واقعاً چرا يك فرانسوي يا آلماني وقتي بزرگ مي شدند حتما بايد دشمن هم مي شدند و نمي توانستند با هم زندگي كنند، اينها همه ريشه درهمين جنگ ها داشت.
    خب بعد ها آن ها متوجه شدند كه اين كينه و دشمني ازعدم شناخت نسبت به يكديگر ناشي مي شود، چراكه عدم شناخت، ترس را بوجود مي آورد و اين ترس منجر به جنگ و خونريزي مي شد. شما بايد بدانيد كه انسان ها در مقام شناخت، شجاع مي شوند. بنابراين ترسي وجود ندارد كه به دنبالش جنگ باشد. اين را چطور مي توانيم بوجود آوريم؟ پاسخ قطعاً توسعه صنعت گردشگري خواهد بود.براين اساس با پايان جنگ جهاني دوم يكي از برنامه هايي كه گذاشته شد، همين موضوع يعني توسعه صنعت گردشگري بود.به خصوص بين دو كشور آلمان و فرانسه اين صنعت رواج بسيار زيادي پيدا كرد، به طوري كه هرسال هزاران نفر از دانش آموزان فرانسوي و آلماني از كشورهاي هم ديدن مي كنند. البته نه اين كه به هتل يا اقامتگاه خاصي بروند، بلكه به زندگي هم و به درون خانه هاي هم وارد مي شدند تا زندگي همديگر را درك كنند. شما مي بينيد كه كمتر از 50 سال بعد نتيجه اين صنعت منجر به تشكيل گروه هايي شد كه پايتخت اروپاي مدرن شهر استراسبورگ يعني شهري آلماني كه جزو فرانسه است را براي ديدن انتخاب مي كنند وشما امروز ديگر نمي بينيد كه يك فرانسوي يا آلماني با هم دشمني داشته باشند.
    البته آن بخشي از اروپا كه در اين برنامه قرار نگرفت يعني اروپاي شرقي كه به خاطر كمونيسم وارد اين ديوار نشد. پس از فروپاشي ديوار كمونيسم در پايان قرن، بدترين جنگ تاريخ، خود را در بالكان تجربه كرد و هزاران نفر را به كام مرگ كشيد. چرا؟ به خاطر همان كينه هاي قديمي كه از بين نرفته بود. چون روش گردشگري در آنجا اجرا نشد. پس متوجه شديم كه هدف اصلي گردشگري ايجاد صلح، تفاهم و شناخت مردم است، در حقيقت گردشگري فقط نگاه بيروني ندارد نگاه دروني هم دارد، براستي چه تعداد از مردم ايران واقعاً مي دانند كه اهالي تالش چه كساني هستند؟ چقدر با قوم بلوچ و اقوام ديگر آشنايي دارند؟ عدم شناخت ما البته فراتر از اين مرزهاست. بنابراين اين گردشگري است كه اين شناخت را بوجود مي آورد. با اين توصيف سازمان گردشگري بايد مهم ترين شناخت خود را بر وفاق ملي در قالب توسعه برنامه گردشگري ملي قراردهد و در مرحله دوم اين فرايند را در گردشگري بيروني به ويژه با كشورهاي همجوار توسعه دهد تا مردم ايران قديم همديگر را بشناسند و بجا آورند كه دير زماني باهم زندگي كرده اند.
   
    آقاي دكتر! آيا تبديل گردشگري به صنعت يعني نگاه مادي صرف به اين پديده اجتماعي داشتن يا اين كه هدف از صنعتي شدن گردشگري چيزي غير از كسب درآمد است؟
    امروزه مهم ترين درآمد كشورهايي مثل فرانسه از گردشگري است اما مطمئنا هدف كسب درآمد نبوده،بلكه نتيجه اين بوده است. وقتي ما هدف گردشگري را ايجاد شغل وكسب درآمد مالي قرار مي دهيم، يعني هدفمان را گم كرده ايم وداريم به بيراهه مي رويم و به همين علت هم به هدف نمي رسيم. چون هدف چيز ديگري است.شما مي دانيد در حال حاضر يكي از مهم ترين استان هاي ما كه آمار گردشگري بالايي دارد، استان گيلان است؛ سالانه فقط 5 ميليون نفر به گيلان مي روند، اما اگر از تك تك اين افراد بپرسيم كه گيلان دقيقا كجاست،چه جوابي مي دهند؟ دقيقا چند نفر از آن ها مي دانند كه گيلان داراي اقليت سني و5 گروه فرهنگي متفاوت است؟ چقدر مي دانند كه گيلان اگرچه بر لب آب است،اما مردمش پشت به آب و رو به جنگل زندگي مي كنند؟ در حقيقت آن ها در فرهنگ و آداب خود دريا را پايان زندگي مي دانستند و به همين علت هم زياد به آن توجه نمي كردند. متاسفانه ما از شمال كشور فقط به منزله يك استخر و باغ درخت استفاده مي كنيم، در حالي كه اگر اين تركيب در لواسان هم باشد، گردشگر ديگر زحمت به شمال رفتن هم به خودش نخواهد داد.اين 5 ميليون نفر مي روند، اما چيزي نمي دانند.
    وقتي شما در مقام يك مسئول بدانيد كه گردشگرتان كيست، ديگر مي دانيد كه هتل 7 ستاره در ايران به درد نمي خورد. اكثريت گردشگران ما دنبال هتل هاي ارزان قيمت و تميز هستند. پول بيشتر بايد در بخش هاي فرهنگي هزينه شود تا مردم بتوانند سفر كنند.ما بايد بدانيم كه توريست ايران توريست تفريحي نيست،اگرچه 80 درصد توريست دنيا را توريست تفريحي تشكيل مي دهد. ما بايد روي آن 20 درصد گردشگر فرهنگي كار كنيم و بدانيم كه اين 20 درصد بدنبال امكانات لوكس گردشگري نيست. ما گاهي امكانات توريسم تفريحي در ايران درست مي كنيم،در حالي كه گردشگري براي استفاده از اين امكانات وجود ندارد. اميدواريم يك بازنگري در طرح جامع گردشگري ايران اتفاق بيفتد و با اين اصول به جلو حركت كنيم البته با اين نگاه بسياري ازخانه هاي تاريخي و كاروانسراهاي قديمي هم مي توانند تبديل به هتل هاي ارزان و جالب توجه شوند.
    چون قراراست زندگي عادي تري را براي مردم فراهم كنند. درواقع يك هتلداربايد تفاوت فرهنگي را درنظر بگيرد؛ در اروپا هتلدار فقط مسئول ارائه خدمات است اما در آسياي جنوب شرقي هتلدار خودش را خدمتكار گردشگران مي داند، درايران هم هتلداربايد دركسوت يك مهماندار باشد وما به همين علت به هتل، مهمانخانه مي گفتيم. مثل اين كه شما داريد به خانه يكي از بستگانتان مي رويد، هتلدارهم بايد به شكلي با گردشگر برخورد كند كه انگار مهمان آمده است. ما در اين صورت اساس و باورهاي فرهنگي خودمان را حفظ خواهيم كرد.
 
منبع: ایران 

ارسال نظرات
پربحث ترین عناوین