آقای عارف در تهران سرلیست ما بودند و تشخیص ما از رأی مردم تهران این است كه ساكنان پایتخت خواهان تغییرند. آقای عارف، نماد تغییر و آقای لاریجانی سمبل تثبیت هستند، ولی قرار نیست گروهی از بیرون تعیین كند چه كسی رئیس میشود. فراكسیون امید و حامیان دولت در اولین فرصت بعد از برگزاری مرحله دوم انتخابات، تشكیل جلسه میدهند و با بحثهایی خیلی صریح و روشن تصمیم نهایی خود را به صورت جمعی دراینباره خواهند گرفت.
بدون شک ما هم با هر نوع دخالت دولت در انتخابات مخالف هستیم؛ البته فکر نمیکنیم دولت هم این کار را انجام دهد. اتفاقا دوستان ما هم در استانها از مدیران دولت قبل گله دارند که به نفع اصولگرایان کار میکنند و باقیمانده آنها به اصولگرایان کمک میکنند؛ ما هم امیدواریم مداخلهای در انتخابات نباشد، همانطور که تا الان نبوده است.
معتقدم طرح گشت نامحسوس امنیت اخلاقی مسئله مانور انتخاباتی نیست، بلکه نوعی ایستادگی مقابل سیاستهای اجتماعی روحانی است. امیدوارم در مسائلی از این قبیل با دولت هماهنگتر عمل شود و وزیر کشور با حساسیت این موضوع را پیگیری کند؛ چراکه پلیس وظیفه کار مخفی ندارد؛ چنین تصوری هم اشتباه است. امیدوارم سریعتر این اقدام متوقف شود؛ چون مسائل اجتماعی نباید امنیتی شود.
یادم هست آقای هاشمی، تازه رئیسجمهور شده بود. ساختمانی از زمان شاه به جا مانده بود؛ جایی كه اكنون مسئولان جمهوری اسلامی در آنجا مینشینند. ساختمان قالیهای بزرگی داشت كه بعد از انقلاب آنها را جمع كرده و در انبار ریخته بودند. نگهداری قالی هم در انبار سختتر از وقتی است كه پهن میشود. آقای هاشمی دستور دادند این قالیها را بیرون آورده و دوباره پهن كنند. همین شد مظهر كل اشرافیت آقای هاشمی. وگرنه دقتی كه آقای هاشمی در مسائل بیتالمال داشته و دارند برای خیلیها قابل تصور نیست.
كشور دو بنز لیموزین داشت كه از زمان شاه به جا مانده بود. آنقدر فرسوده و قدیمی بودند كه دیگر قطعات آنها نیز گیر نمیآمد. یك روز آقای علیاف، رئیسجمهور آذربایجان به تهران آمده بود. آقای هاشمی در فرودگاه مهرآباد به استقبال ایشان رفته و با هم سوار بنزها شده و به سمت سعدآباد حركت كردند. هوا داغ بود. یادم هست سه بار این لیموزینها در اتوبان چمران داغ كرده و دو رئیسجمهور پایین آمده و در رادیاتور آن آب ریختند. بعدها به ایشان گفتم من دو لیموزین بنز میگویم از آلمان بخرند و بیاورند. اینها زشت است و در شأن رئیسجمهور نیست. گفتند نه همینها خوب است و آخر هم زیر بار نرفتند تا اینكه خودم به سفیر ایران در آلمان نوشتم كه دو بنز لیموزین بخرد و بفرستد.
خاطرهای دیگر بگویم؛ یك بار رئیسجمهور یكی از كشورهای آفریقایی میهمان آقای هاشمی بود. سه خواسته كوچك داشت. یكی اینكه برای تعمیر نمازخانهای كه در كاخ ریاستجمهوری داشت ٢٠ هزار دلار پول میخواست. دیگر اینكه ١٠ میلیون دلار پول برای آسفالت تنها جادهای كه از فرودگاه به پایتخت كشیده شده بود میخواست. درخواست آخر هم پول برای ساخت مسجدی در پایتخت بود. آقای هاشمی با هر سه درخواست بنده خدا مخالفت كرد. گفتم آقای هاشمی یك رئیسجمهور پا شده آمده اینجا لااقل اجازه بدهید ٢٠ هزار دلار برای نمازخانه به وی بدهیم. وی گفت پول مملكت را بدهیم برای چه؟ همین كه آمده پذیراییاش كردهایم بس است. آخر من خودم نامهای به سفیرمان در آن كشور نوشتم كه ٢٠ هزار دلار بابت آن نمازخانه هزینه كند و اسنادش را بفرستد تا پرداخت كنیم. یا درباره راهاندازی روزنامه ایران؛ تمام هزینههای راهاندازی این مؤسسه، اجاره ساختمان،خرید كامپیوتر و دیگر ملزومات مبلغ ٣٠٠ میلیون تومان شد كه دانه به دانه از حساب ٢٢٢ كه در اختیار رئیسجمهوری بود، پرداخت میشد. در تمام این دستور پرداختها آقای هاشمی نوشته شده بود پس از اقتصادیشدن مؤسسه به حساب دولت بازگردانده شود. هاشمی در این مسائل خیلی سختگیر و دقیق بود. وی و خانوادهاش زندگی معمولیای دارند و از امكاناتی كه دارند استفاده میكنند و هیچچیز اضافهای در زندگی آنها نیست.