يكي از رذايل اخلاقي كه مي تواند منشا بسياري از جرايم اجتماعي باشد خروج از قناعت و حرص و طمع است.
وقتي كسي به حق خويش قانع نيست، زياده خواهي و فزون طلبي اش، او را به وادي حرص و طمع رهنمون مي سازد و اين يعني انسان بيش از حق خويش طلب كند، در حالي كه همه انسان ها متناسب با توانايي ها و عملكرد خويش بايد حق و حقوق مشخصي را براي خود قائل باشند ولي انسان به علت عدم شناخت از حقوق خويش دچار نوعي افراط گرايي در مطالبات خود مي شود و اين امر باعث تحريك حرص و طمع در او شده و براي تامين خواسته هاي بيش از حد خويش حاضر است دست به هر آب و آتشي بزند. مشكل اصلي و معضل منجر به بزهكاري، همين حرص ورزي آدمي است كه بسياري از قواعد، اصول و چارچوب ها را برهم زده و به دنبال دريافت چيزي بالاتر از حق و حقوق خويش است.
در اسلام طي احاديث و روايات فراواني كه از پيامبر اكرم (ص) و ائمه اطهار (ع) نقل شده تاكيد بر حفظ قناعت شده است.
در ادبيات ديني از قول پيامبر اكرم (ص) نقل شده كه قناعت ثروت بيكراني است كه باعث نجات و صلاح آدمي مي شود.
انسان با تقويت روح و روان خويش به نوعي بي نيازي مي رسد كه يكي از آثار قناعت است. ديگر نشانه هاي قناعت، ايمان و اعتقادات قوي مذهبي است و هرچه آدمي از اعتقادات و باورهاي مذهبي قدرتمندي برخوردار باشد به همان نسبت از قناعت قابل قبولي بهره مند مي شود. از آثار ديگر قناعت كه مي تواند براي آدمي در اين دنيا راحتي و آسايش را به ارمغان آورد، آسودگي خيال ناشي از مناعت طبع است. اگر آدمي از اعتدالي كه براي او درنظر گرفته شده، خارج شود قطعاً به دنياي پر از مكر و فريب و جرم و جنايت و وادي حرص و طمع وارد مي شود و زمينه هاي بروز و ظهور رفتارهاي مجرمانه در او پديد مي آيد چون زياده خواهي، تجاوز به حقوق ديگران است و فزون طلبي دستبرد به حقوق ديگران است و اين امر زمينه واكنش ديگران را در برابر فرد طماع فراهم مي کند كه منجر به درگيري شده و مشكلات فراواني را به دنبال خواهد داشت. حرص و طمع افزون بر از بين بردن آسايش فرد باعث كسرشان انسان مي شود و وي را به موجودي متجاوز تبديل مي كند كه براي ارضاي خواسته هاي خويش تن به هر جرم و جنايتي مي دهد و پايش را به دنياي مجرمان باز مي كند.
معضلات و گرفتاري هاي فراواني در زندگي فرد طماع پيدا شده و او را از مسير اصلي زندگي دور مي كند كه اين امر نعمت و فراواني را دور مي كند و انسان را به ذلت و خواري مي كشاند و جوهره آدمي را مخدوش و قلب او را تاريك مي كند و از اشرف مخلوقات، مجرمي گناهكار مي سازد. درمان اين بيماري رواني ارتقاي بعد معنوي روح، تحكيم انديشه هاي ديني و تقويت باورهاي مذهبي و احياي دستورات اسلامي و اجراي احكام اخلاقي است. چنانچه نظام تربيتي بر اخلاق مداري استوار باشد انسان هاي جامعه كمتر به اين دام شيطاني خواهند افتاد.
دستگاه هاي فرهنگي جامعه و نهادهاي تربيتي و مذهبي بايد وظيفه اصلي خود را بر پايه نهادينه سازي فرهنگ قناعت در جامعه استوار كنند و مربيان تربيتي تلاش خود را معطوف اين امر و تقويت بنيان هاي معنوي كنند تا شاهد كاهش اين معضل
باشيم.