counter create hit هگل سنگ محك فلسفه است
۲۸ شهريور ۱۳۹۲ - ۱۰:۴۴
کد خبر: ۱۶۸۰۸
ترسيم چهره هگل

هگل سنگ محك فلسفه است

زمان بحث هاي كلي و عمومي درباره فيلسوفان به سر آمده است و وقت آن است كه علاقه مندان يك انديشمند يا جريان فكري از سطح كليات فراتر روند و نظري دقيق تر به انديشه ها و آثار او كنند.

زمان بحث هاي كلي و عمومي درباره فيلسوفان به سر آمده است و وقت آن است كه علاقه مندان يك انديشمند يا جريان فكري از سطح كليات فراتر روند و نظري دقيق تر به انديشه ها و آثار او كنند. اين فكر مركزي همايش «چهره هگل در آثارش» است كه پنجشنبه 14 شهريور در موسسه رخداد تازه با حضور جمعي از محققان و پژوهشگران فلسفه برگزار شد. در اين نشست كه با استقبال علاقه مندان فلسفه هگل برپا شد، استادان و متخصصان هگل بدون هراس از دشواري هاي مشهور در فلسفه اين فيلسوف آلماني به بحث درباره وجوهي از انديشه هاي متكثر و گسترده او پرداختند. در ادامه تنها به سخنراني سه تن از متخصصاني كه در اين نشست حضور داشتند اشاره مي كنيم.
   
    شهابي ثاقب در انديشه آلماني
    سخنران ابتداي اين همايش عليرضا سيد احمديان، مترجم و نويسنده آثار فلسفي بود كه درباره نظريه دولت در تفكر سياسي هگل جوان سخنراني كرد. وي ابتدا به تشبيه فلسفه هگل در سپهر فلسفي آلمان به شهابي ثاقب اشاره كرد و گفت: چهار جريان اصلي در ميان مفسران هگل به وجود آمده است. جريان نخست هگلي هاي چپ يا جوان هستند كه فلسفه او را در قالب تئولو‍ژي تفسير مي كنند و از اين حيث با مضامين فلسفه او مخالفت مي كنند، اگرچه به روش او ملتزم مي مانند. در مقابل هگلي هاي راست يا پير را داريم كه معتقدند بحث اصلي هگل اساسا نوعي هترودوكسي پروتستاني است. جريان سوم كه كمتر شناخته شده است، از همان زمان هگل وجود داشته و خود هگل نيز خود را به ايشان نزديك تر مي دانست. اين جريان سانتريست يا ميانه روها هستند. جريان چهارم نيز يك نماينده مهم دارد كه شلينگ است. در واقع دولت پروست براي برچيدن ا‍ژدهاي هگل از برلين شلينگ را به برلين فرا مي خواند و يك كرسي در اختيار او قرار مي دهد. در كلاس هاي شلينگ متفكران مهمي چون كي يركگارد، باكونين، رانكه و... حضور دارند.
    سيد احمديان در ادامه به تشريح موضوع ميانه روها يا سانتريست ها پرداخت و گفت: اين مفسران هگل به ويژه بعد از 1907 و تحت تاثير انديشمنداني چون ديلتاي به معرفي نوشته هاي الهياتي هگل در دوران جواني او پرداختند. البته اين جريان غير از آلمان (ريتر) در كشورهاي ديگر مثل انگلستان و فرانسه نيز طرفداراني داشت. يكي از ايشان يك يهودي به نام رزنتسوايگ است كه رساله مفصلي به نام «هگل و دولت» نگاشته است. سه دهه بعد از او يك يهودي ديگر به نام «شلومو اوينري» تفسير درخشاني از هگل ارائه مي دهد. سيد احمديان با اشاره به اينكه فلسفه سياسي هگل به تعبير برنار بورژوا كل فلسفه اوست، گفت: هگل از نوجواني به سياست اهتمام خاصي داشت. اين از آثاري كه در نوجواني نگاشته كاملامشخص است. او همين بحث ها را در توبينگن نيز ادامه مي دهد. در دوره برن هگل نامه يي به شلينگ مي نويسد و در آن اشاراتي به دولت دموكراتيك سويس مي كند. در نوشته هاي اين دوره دولت آن بخشي است كه حافظ منافع خصوصي به بهاي رقيت و فقر بيرون ماندگان است. در اين دوره هنوز تمايز دقيقي كه بعدا در فلسفه حق ميان دولت و جامعه مدني رخ مي دهد، وجود ندارد. اما بعدا در فلسفه حق از اين دولت به عنوان جامعه مدني يا دولت بيروني نام برده مي شود. به تعبير دقيق تر هگل در برن دولت را بيروني مي ديد، اما بعد از 1820 با تدقيق و تجهيز فلسفي متوجه شد كه پس پشت دولت بيروني دولت دروني كه دولت اصلي است، وجود دارد. در واقع هگل نظريه پرداز اين دولت دروني است.
   
    منطق به مثابه متافيزيك
    حسن مرتضوي سخنران ديگر اين نشست درباره منطق از نظرگاه هگل بحث كرد. اين مترجم آثار فلسفي در بخش نخست صحبت هايش به تحول متني در آثار هگل اشاره كرد و در ادامه گفت: منطق موضوع اصلي بخش بزرگي از آثار مكتوب هگل است. از چهار كتاب بزرگ او بزرگ ترين آنها به منطق اختصاص دارد و يك سوم دانشنامه او نيز به منطق اختصاص دارد. وي در ادامه گفت: منطق الفباي نظام هگلي است، زيرا تحليل مفهومي برآمده از منطق مثل الگو براي ساير نظام فلسفي او به كار مي رود. در واقع منطق هگل منبع اصلي هر نوع فهمي از ديالكتيك است. علت اهميت منطق او نيز به خاطر تفسير انقلابي او از اين موضوع است. هگل نشان مي دهد كه منطق نمي تواند صوري محض باشد. منطق از نظر هگل علم قوانين انديشه است. بنابراين منطق نمي تواند يك پروژه صرفا صوري باشد. منطق براي هگل با متافيزيك در آميخته است.
    مرتضوي در ادامه به تناظر ساختار مقوله يي انديشه با ساختار مقوله يي واقعيت در انديشه هگل اشاره كرد و گفت: به همين دليل منطق هگل يك متافيزيك است. گايست يا روح هگل با ذهن فردي تفاوتي عميق دارد و بنابراين منطق هگلي با روان شناسي تكاملي تفاوت دارد. منطق با انديشه ورزي فردي يا قواعد انديشه ورزي يك دوره تفاوت دارد. منطق نظام عقل محض است.
   
    محكي براي انديشه فيلسوف
    محمد مهدي اردبيلي، پژوهشگر و مترجم فلسفه آخرين سخنران اين نشست بود كه درباره مفهوم آفهبونگ به عنوان سنگ محك انديشه هگل سخنراني كرد. بخش نخست به خود مفهوم «سنگ محك» در انديشه فلسفي اختصاص داشت. به گفته وي زماني كه با تعارضات در فلسفه هاي مختلف مواجه مي شويم، مي توان اين تعارضات را ذاتي يا غيرذاتي دانست. در تعارضات ذاتي مساله اين است كه يك انديشمند انديشه اش را بر دو يا چند معيار بنيادين استوار كرده و در نتيجه اين معيارها و مبادي در عمل با يكديگر تعارض پيدا مي كنند. مانند فلسفه نظري و عملي كانت كه هيچگاه به انسجام شايسته يي نرسيدند يا تعارض مبادي تجربه گرايانه و مبادي مذهبي نزد باركلي كه باعث شد فلسفه وي به سرانجام خويش نرسد و نمونه هايي از اين كثرت مبادي و تعارضات ناشي از آن را مي توان در انديشه هاي ساير فيلسوفان نيز يافت. براي مواجهه با اين تعارضات يك راه تكه تكه كردن انديشه هاست. براي مثال پوزيتيويست ها از عقل نظري كانت بهره بردند و متكلمين از فلسفه عملي و هنرمندان از نقد قوه حكم. و اين تقسيم فيلسوف يا تفكر فلسفي به تكه هاي مختلف را در بسياري از مكاتب شاهديم. اما راه ديگر كه اردبيلي از آن دفاع مي كرد، دست يافتن به «سنگ محك» يك انديشه بود. در واقع مي توان با واكاوي و تحليل انديشه يك فيلسوف به يك عنصر اصلي يا نهايي و بنيادين دست يافت كه همانا سنگ محك انديشه اوست و معياري براي انسجام بخشي به كليت تفكرش و نقد ساير اجزاي آن. بخش دوم و سوم سخنراني به اين اختصاص داشت كه اگر براي انديشه هگل به نوعي «سنگ محك» قائل باشيم، اين «سنگ محك» چيست؟ به نظر اردبيلي براي يافتن سنگ محك يك فيلسوف بايد به دنبال روش يا جوهر متافيزيكي آن فيلسوف رفت كه در اينجا همه راه ها به ديالكتيك ختم مي شود. اما مي توان از اين هم عميق تر شد و به خود مفهوم «آفهبونگ» نزد هگل كه اساس ديالكتيك هگلي است، دست يافت. اين مدرس فلسفه هگل، سپس به تعريف و توصيف خود مفهوم آفهبونگ در انديشه هگل پرداخت. به گفته او، در زبان آلماني مي توان سه دسته معنايي مختلف را از آفهبونگ برداشت كرد: اولا، ترقي دادن و بالابردن، ثانيا، لغو كردن، نابود كردن و از بين بردن، و ثالثا، حفظ كردن، نگهداري كردن و حراست كردن. و هگل در ديالكتيكش تمام اين معاني را مدنظر دارد. در ديالكتيك هگلي هر مرحله در عين نفي و لغو مرحله قبلي و فراتر رفتن از آن، به تعبيري آن را حفظ، حراست و رستگار مي كند. به همين دليل هگل مي كوشد تا هيچ مرحله يا انديشه فلسفي اي را دور نريزد، بلكه خود را به تعبيري نفي كننده و در عين حال جمع كننده و حافظ تمام مراحل و انديشه هاي پيش از خود مي داند. ديالكتيك هگلي نيز كاملادرونماندگار است و هر مرحله از دل مرحله قبل بيرون مي آيد و مي كوشد با نفي عناصر متعارض و نادرست مراحل پيشين، عناصر حقيقي و قابل رستگار شدن آنها را حفظ كرده و رستگار كند.

منبع: اعتماد

ارسال نظرات
پربحث ترین عناوین