یک مددکار اجتماعی میگوید که با وجود اینکه بیشتر زنان توسط غیرهمجنس خود معتاد میشوند اما جامعه نسبت به اعتیاد آنها سختگیرتر است و زنان مشکلات پیچیدهتری نسبت به مردان معتاد دارند.
به گفته او کودکان این زنان معتاد هم در معرض انواع آزارهای جسمی، روحی، عاطفی و جنسی قرار میگیرند. اما با وجود این، از این مادران و کودکان گرفتار آسیبهای اجتماعی حمایت نمیشود. بیشتر آنها هویت ندارند و از خدمات درمانی محروم هستند.
لیلا ارشد در گفتوگو با ایلنا میگوید که با وجود اینکه کمپها و کلینیکهای ترک اعتیاد خصوصی، برای پذیرش زنان و مردان هیچ محدودیتی ندارند و هر دو را پذیرش میکنند اما زنانی که گرفتار اعتیاد هستند کمتر به این مراکز مراجعه میکنند.
او توضیح میدهد که اعتیاد زنان یک تابو است و زنان معتاد بیش از مردان گرفتار انگهای اجتماعی میشوند به خاطر همین برای مراجعه به این کمپها شرم دارند. آنها از شناخته شدن ترس دارند و به همین جهت حتی به مراکز ترک اعتیاد هم کمتر مراجعه میکنند.
به گفته این مددکار اجتماعی با وجود اینکه نزدیک به صد در صد زنان توسط غیرهمجنس خود معتاد میشوند، اما جامعه نسبت به اعتیاد زنان سخت گیرتر است و آنها مشکلات پیچیده تری نسبت به مردان معتاد دارند.
ارشد میگوید که زنان معتاد حتی برای پرداخت هزینههای کمپ و کلینیکها هم مشکل دارند و هزینه را باید از همسر یا والدین خود دریافت کنند.
این مددکار اجتماعی یکی از بزرگترین مشکلات زنانی را که سالهاست گرفتار اعتیاد هستند، را بیهویتی آنها میداند و میگوید: «بیشتر زنان معتادی که تخریب بالایی دارند، پلهای زیادی را پشت سرشان خراب کردهاند و حتی شناسنامه و برگههای هویتی ندارند.»
به گفته او شناسنامه نداشتن این زنان به معنای بیهویتی فرزندانشان هم هست و فرزندان آنها هم به همین دلیل از بسیاری از حقوق اجتماعی محروم میشوند.
زنانی که تخریب بالایی دارند، معمولا سرپناهی ندارند و در شرایط بسیار سخت در پارکها و خیابانها زندگی میکنند. ارشد میگوید این زنان بیشتر در معرض خطر بیماری اچ. ای وی و هپاتیت و انتقال آن هستند و باید از حمایتهای درمانی برخوردار باشند اما چون شناسنامه ندارند، نمیتوانند دفترچه بیمه هم دریافت کنند و از آنجایی که هزینههای درمانی بسیار بالاست معمولا در فرایند درمان و کنترل بیماری هم قرار نمیگیرند.
این مددکار اجتماعی با توضیح اینکه این زنان در تنهایی و انزوا به سر میبرند و هیچ امنیتی ندارند، میگوید: «بیشتر زنان معتاد کارتن خواب، مهاجر، کم سواد یا بیسواد هستند و معمولا ارتباطی با خانوادههایشان ندارند و نیاز به توجه ویژه دارند.»
به گفته او در چنین شرایطی برخی از این زنان مجبور به تن فروشی میشوند: «زنان معتاد کارتن خواب در شرایط سختی روزگار میگذرانند. آنها گاهی برای تامین نیازهای اولیه خود دچار مشکل هستند. این زنان درامدی ندارند و هیچ حمایتی هم از انها نمیشود، بنابراین گاهی مجبور میشوند برای تهیه یک بسته سیگار یا یک آب میوه برای فرزندانشان تن فروشی کنند. آنها اگر رابطه جنسی هم برقرار کنند به دنبال لذت نیستند، بلکه عجز و نیاز انها را به این سمت میکشاند. به عبارت دیگر آنها مجبور میشوند که به چنینی اقداماتی که درشان یک زن ایرانی مسلمان نیست، دست بزنند.»
ارشد میگوید: «بیشتر زنان معتاد کارتن خواب فکر میکنند به آخر خط رسیدهاند و دیگر امیدی به زندگی ندارند و گمان میکنند دیگر نمیتوانند شرایط خود را تغییر دهند اما من به آنها میگویم انسان هیچ وقت به ته خط نمیرسد و همیشه راهی برای بهبود شرایط وجود دارد.»
این مددکار اجتماعی در پاسخ به این سئوال که چگونه میتوان به این زنان کمک کرد، میگوید: «باید عزم ملی وجود داشته باشد که اصلا کسی به این شرایط گرفتار نشود.»
او توضیح میدهد که باید از بروز چنین مشکلاتی پیشگیری کرد و درمدارس به دانش آموزان آموزشهایی داد تا آنها با خطر اعتیاد آشنا شوند و از تواناییهای رسانهها و به ویژه رسانه ملی برای آگاهی رسانی استفاده کرد: «باید به بچهها آموزش بدهیم که اگر به آنها پیشنهاد شد که مواد مصرف کنند، نه بگویند و درست و عاقلانهای در این زمینه تصمیم گیری کنند و گرفتار هیجانات نشوند.»
ارشد میگوید که حمایت از آسیب دیدگان اجتماعی بسیار سختتر و پرهزینهتر از پیشگیری است، اما متاسفانه امار و ارقام نشان میدهد که در زمینه پیشگیری موفق عمل نشده است و بر تعداد افراد معتاد روز به روز اضافه میشود و سن اعتیاد نیز در کشور کاهش یافته است.
این مددکار اجتماعی توضیح میدهد که براساس اعلام سازمانهای مسئول تعداد زنان معتاد هم اضافه شده است و این در حالی است که جای خالی حمایتهای اجتماعی از این زنان کاملا احساس میشود.
او وضعیت فرزندان این زنان آسیب دیده را بسیار ناگوار میداند و میگوید: «همانطوری که بیشتر این زنان قربانی همسران یا پدران معتاد خود بودهاند، بچههای این زنان هم قربانی اعتیاد مادرانشان میشوند.»
ارشد توضیح میدهد که این مادران معتاد به خاطر شرایطی که دارند اصلا حوصله فرزندانشان را ندارند و نه تنها به آنها هیچ توجهی نمیکنند بلکه انواع کودک آزاریها هم سهم این کودکان از مهر مادری است: «زنان معتاد حوصله و توان کافی برای نگهداری از فرزند خود را ندارند. آنها تمام فکر و ذهنشان تهیه مواد مخدر است و این کودکان هم از طرف مادر یا از طرف افراد دیگر مورد انواع آزارهای جسمی، روحی، عاطفی و جنسی قرار میگیرند.»
این مددکار اجتماعی در پاسخ به این سئوال که به نظر شما آیا درست است که این کودکان از مادران خود جدا شوند و به بهزیستی سپرده شوند، میگوید: «جدا کردن کودکان از مادران معتادشان کار سادهای نیست، این مساله از نظر حقوقی کار بسیار مشکلی است. سازمانهای مردم نهاد و خیریهها نمیتوانند در این زمینه وارد عمل شوند اما با وجود همه مشکلات اگر امکان جدا کردن بچهها از مادرانشان وجود داشته باشد، خوب است چون به هر حال بهزیستی برای این کودکان مکان امنی است و آرامش بیشتری خواهند داشت.»
او میگوید مادران معتادی که به هپاتیت، اچ. ای وی، ایدز یا بیماریهای لاعلاج گرفتار باشند در صورت بارداری میتوانند فرزند خود را به صورت قانونی در مراکز درمانی و بیمارستانها سقط کنند اما چون بیشتر این زنان هویت ندارند و دفترچه بیمه درمانی ندارند، حتی از بیماری خود آگاه نمیشوند و بچههای بیمار به دنیا میآورند.
ارشد توضیح میدهد که برخی سازمانهای مردم نهاد، برای جلوگیری از باردار شدن این زنان به آنها روشهای جلوگیری از بارداری را آموزش میدهند.
این مددکار اجتماعی میگوید: «به این زنان توصیه میکنیم از آمپولهای ضدبارداری استفاده کنند.»