«عصر ایران» با اشاره به نامه عذرخواهی سعید مرتضوی، نوشت: درباره نامه عذرخواهی و ابراز شرمندگی سعید مرتضوی در خصوص جنایت کهریزک، تحلیلهای متعددی مطرح میشود؛ از تحسین عذرخواهی تا تأکید بر اینکه این نامه برای فرار از مجازات است و اساساً بعد از 7 سال، فایدهای بر آن مترتب نیست و ... .
اینکه کدامیک از این تحلیلها مقرون به واقع است، موضوع بحث نیست؛ آنچه از این نامه به ذهن من متبادر میشود، یک واژه است: «عبرت».
روزگاری مرتضوی، یکی از قدرتمندترین مردان کشور بود. او بود که اراده میکرد چه کسی بازداشت شود، برای چه کسی کیفرخواست صادر گردد و کدام رسانه به محاق توقیف برود.
در آن سالها که کسی حتی جرأت نقد کارهای مرتضوی را هم نداشت، به مخیله هیچکس خطور نمیکرد که همین مرتضوی مقتدر، بارها به عنوان متهم، دادگاهی و سوژه عکاسان شود و روزی برسد که نامه شرمساری و پوزشخواهی او به تیتر یک رسانهها برود.
داستان پرفراز و نشیب مرتضوی، بار دیگر به ما میآموزد که امروز را فردایی هم هست. سواره امروز، ایبسا پیادۀ فردا شود و سیر امروز، گرسنهای محتاج یک قرص نان و رئیس امروز، مرئوس فردا.
حکایت پرعبرت مرتضوی به همه ما نهیب میزند که اگر امروز در مسندی هستیم، از قدرت آن برای خدمت به خلق خدا، گشودن گره از کار فروبسته مردم و مهربانی با مردمی که «عیالالله» هستند، استفاده کنیم و الا اگر سرمست قدرتی شویم که از این کرسی و آن جایگاه وام گرفتهایم، باید از هماکنون خود را مهیای تاوان کنیم. هیچ فرقی هم ندارد که مستیمان از کدام شراب قدرت باشد؛ از صاحب قلمی که میتواند از طریق رسانهاش اثرگذار باشد و کارمندی که گوشهای از یک پروسه اداری را در اختیار دارد تا مدیری که معشیت دیگران را مدیریت میکند و قاضیای که درباره سرنوشت انسانها تصمیم میگیرد.
ماجرای سعید مرتضوی، برای من یادآور این حدیث از امیر مؤمنان علیهالسلام است: «ما اكثر العبر و اقل الاعتبار»؛ چه بسيارند عبرتها و چه اندك است عبرت گرفتن!
بهراستی، ما در کدام گروه هستیم: آن بسیاری که عبرت نمیگیرند یا آن گروه اندکی که عبرت میگیرند قبل از آنکه خود، عبرت دیگران شوند؟!