در فرهنگستان زبان و ادب فارسی بیش از دو سال، کمابیش هر ماه یکبار به دیدارش میشتافتم. به پیشنهاد ایشان برای دانشنامهی زبان و ادب فارسی مقاله مینوشتم و همین، بهترین بهانه بود برای دیدار استاد آیتی. پیرمردی با اندامی درشت و گیسوان و ریشی سپید و بلند و لبخندی که از چهرهی گشادهاش جدا نمیشد، عجیب خوشمحضر و دوستداشتنی بود. ادیب و مترجم زبردستی چون او نثر شکستهـبستهی جوانکی چون مرا بزرگوارانه میستود و عرق شرم بر پیشانیم مینشاند. هر بار که به نزدش میرفتم چند کتاب تازهچاپ را همراه میبردم یا خبر از نشر کتابی میدادم. کتاب و نویسنده، زمینهساز گفتگو با استاد بود؛ جایجای، نکتهای و نظری و خاطرهای چاشنیِ سخن میکرد و پرسشهای کنجکاوانه و گاه ناشیانهام را از سرِ لطف پاسخ میگفت...
عبدالمحمد آیتی را بزرگترین مترجم عربی میدانم؛ برگردانش از قرآن مجید و نهج البلاغه و صحیفهی سجادیه، شاهکارهایی از نثر شیرین و استوار و استادانهی زبان فارسیست. متن دشوار تاریخ ادبیات عربی از حنا الفاخوری را به چنان نثر پاکیزهی جانداری برگردانده که هیچ رنگ و بویی از ترجمه نگرفته است. در پهنهی ادب فارسی از شاهنامهی فردوسی (قصهی باربد و 20 قصهی دیگر از شاهنامه) تا شعر نوی فارسی (شرح منظومهی مانلی و پانزده قطعهی دیگر از نیما یوشیج/ در تمام طول شب [شرح چهار شعر بلند نیما یوشیج]) آثاری بجا نهاده، اما گزیدهای که از پنجگنج نظامی گنجهای پرداخته است، میدان هنرنمایی و ذوقورزیِ اوست.
استاد آیتی پنجشنبهی بیست و یکم شهریور ماه در 87 سالگی بدرودِ زندگانی گفت؛ سرش سبز و رویش به رحمت سپید! ادب فارسی و فرهنگ ایران امروز، به گمانم وامدار سرزمین لرستان باشد که بروجردش خاستگاهِ سه ادیب فقیدِ پاکنهاد و دانشور است: عبدالحسین زرینکوب، سیدجعفر شهیدی، عبدالمحمد آیتی