«سه مؤلفه امنیت ملی، منافع ملی و ارزشهای آمریکایی، سیاست خارجی آمریکا را تشکیل میدهد. آمریکا تنها کشور در دنیاست که مرزی بین امنیت داخلی و خارجی ندارد؛ یعنی به خودی خود امنیت آمریکا، امنیتی جهانی پنداشته میشود. مهمترین چالش رئیسجمهوری آمریکا نظم دادن به این سه مورد است. آمریکاییها تنها شهروندانی هستند که همهجا میتوانند از پول خودشان استفاده کنند، چون دلار آمریکا پولی جهانی است. بر اثر تحریمها، بازار خرید ما متحول شد و دلار هزار تومانی به سه هزار تومان رسید، یعنی قدرت خرید ما در دنیا یک سوم شد. مثلا وقتی آقای سندرز تصمیم دارد حداقل دستمزد را در آمریکا از هشت دلار به ١٥ دلار برساند، طبیعتا این کار بلافاصله بازار کار دنیا را به هم میریزد و تغییرات اساسی ایجاد میکند. تجربه تحریم نشان داد تجارت و مناسبات اقتصادی ما به روابطمان با آمریکا گره خورده است. بنابراین اگر کسی رئیسجمهوری شود که به این قضیه کمک کند، باعث میشود روابط ما با کشورهای دیگر گستردهتر شود. حتی اگر با آمریکا کار نکنیم، میتوانیم راحتتر با کشورهای دیگر کار کنیم. اگر کسی باشد که مشکل ایجاد کند، تجارت ما با دنیا و ارتباطات سرمایهگذاری دچار مشکل میشود.
نگرش شخصیتهای کنونی ریاستجمهوری در مورد مولفه اقتصاد چیست؟
مواضع ترامپ یکدست نیست و اجزای آن با هم سازگاری ندارند. اگر مواضع او را در زمینه انرژی، محیط زیست، خاورمیانه، تروریسم و... کنار هم بچینید، از بعضیهایشان مواضع نئولیبرالها درمیآید و جاهایی هم مواضع سوسیالیستها. مثلا سیاست حمایتی، مقبول لیبرالها و نئولیبرالها نیست و مواضع سوسیالیستها و چپهاست. در صورتی که از موضع مقرراتزدایی و بازار آزاد هم میگوید که نقطه مقابل مقرراتگذاری و به عبارتی، مرکز ثقل تفکر نئولیبرالیسم است. بنابراین با این مواضع ناهمخوان مشخص نیست آقای ترامپ مواضع اقتصادی لیبرالی دارد یا موضع چپ؟ در زمینه انرژی، ترامپ نگاهش به سوختهای فسیلی است و از پدیده گرمایش جهان و حفظ زمین به عنوان «فریب بزرگ» نام میبرد و میگوید پشت این قضیه چینیها هستند، چون میخواهند محصولات آمریکایی قابل رقابت نباشند. به این معنی است که ترامپ میخواهد رقیب اصلی آمریکا در بازارهای جهانی یعنی چین را از صحنه به در کند. سیاست ترامپ بر محور صادرات و کاهش واردات است. در حالی که رقیب اصلی ترامپ یعنی هیلاری به هیچ وجه اینگونه نیست و شاید بتوان گفت در نقطه مقابل وی قرار دارد. او معتقد است اگر نشود در زمینه توقف کامل استفاده از سوختهای فسیلی اقدامی کرد میتوان روند صعودی مصرف این نوع سوخت را متوقف کرد و این همان نگاه متفاوت دموکراتها با جمهوریخواهان است.
ایران و اقتصادش در این میان در کجا قرار دارند؟
سرنوشت برجام و اقتصاد ایران به یکدیگر گره خورده است و هرگونه خدشه بر برجام، اقتصاد ما را دچار چالش خواهد کرد. نظام آمریکا ساختار تعریفشدهای دارد. جمهوریخواهان قدرت نظامی را مقدم میدانند و دموکراتها قدرت نظامی را پشتوانه دیپلماسی میدانند. ترامپ متعلق به راستترین جریان در آمریکاست که گرایشهای بسیار شارپ یا همان تندی را دارد. این فرد با چنین گرایشی معتقد است باید تمام خارجیها را از آمریکا بیرون کرد. این نوع تفکر که نمونه آن را در بسیاری نقاط دیدهایم و میبینیم بسیار خطرناک است و تبعات سنگینی در پی خواهد داشت. در شرایط کنونی دو کاندیدای آمریکا قدرتمند نیستند. ترامپ خارج از سیستم سنتی آمریکاست و از بخشهای راست ضدنظام آمده؛ به همین خاطر به ساختار آمریکا انتقاد دارد. با این حال یک سال زمان نیاز است تا ساختار قوانین خود را به شخصیتی مانند ترامپ تحمیل کند و در این یک سال کشورهایی که با آمریکا در چالش هستند بسیار در خطر قرار میگیرند. شاید چنین شخصی شب بخوابد و صبح روز بعد برجام را باطل کند و کنار بگذارد. شاید یک شبه دستور اجرای قوانین تحریمی جدید برای ایران و دیگر کشورهای مثل کرهشمالی صادر کند. اما هیلاری کلینتون با نگاه انتقادی، سیاست اوباما را ادامه میدهد و با روی کار آمدن وی شرایط آنچنان تغییر نخواهد کرد. شاید تنها در حوزههای خاص مانند حقوق بشر، محیط زیست و تروریسم با دولت وی دچار تنش شویم. در هر حال باید به کلیات و قواعد موجود توجه داشته باشیم. اصول در آمریکا با آمدن شخصیتها تغییر نمیکند و تنها منافع ملی است که پایدار میماند و این به معنی عدم تغییر در بسیاری از اصول در این کشور است.
نقش دیگر کشورها مانند روسیه یا چین در این میان و در وضعیت کنونی چگونه است؟
این دو کشور نیز مانند بسیاری دیگر از کشورها به دنبال منافع خود هستند و شاید در این مورد خاص وضعیت روسیه متفاوت باشد. بزرگترین نگرانی روسها این است که ایران با آمریکا روابط نهادینه برقرار کند و گاز ایران به اروپا منتقل شود. بنابراین مهمترین ابزار روسیه در اروپا، صدور انرژی فسیلی گاز و نفت است. اروپاییها برنامهای تا ٢٥ سال آینده دارند که وارداتشان از روسیه در نفت و گاز را به یکچهارم برسانند و از منابع جایگزین استفاده کنند. روسها برای عدم بازگشت ایران به بازار جهانی همه کار خواهند کرد زیرا بازگشت ایران به محیط بینالملل یعنی صادرات گاز ایران به اروپا و باخت کامل روسیه در این میان. واقعیت این است که ما برای رسیدن به اهداف اقتصادی خود نیاز به تکنولوژی و دانش فنی داریم که بخش قابلتوجهی از این دانش در اختیار آمریکاست. در این میان اتحاد ما با چین و روسیه نمیتواند منافع ایران را از این منظر تامین کند و این پاشنه آشیل ایران بوده و به نظر میرسد که در سالهای آتی نیز باقی میماند. باید بپذیریم که آمریکا و سیاستمداران این کشور به دنبال رهبری جهان هستند و در این میان هیچ تفاوتی میان جمهوریخواهان و دموکراتها وجود ندارد ولی دموکراتها، دیپلماسی و سیاست را مقدم میدانند و جمهوریخواهان موافق نظامیگری هستند.
بنابراین وقتی پروندهها علیه ایران حل نشده باقی بماند، ممکن است هر لحظه همه این پروندهها برگردد. شخصیتهایی مانند ترامپ، بوش و جان بولتون، سفیر سازمان ملل و معاون رئیسجمهور آمریکا، کسانی هستند که زمینه افراطیگری دارند و اگر روی کار بیایند ممکن است به جای حل مسئله به سراغ راهحل عملیاتی بروند. در این صورت ما هم ناچار به پاسخ خواهیم بود. معلوم نیست اگر جمهوریخواهان روی کار بیایند، صرفنظر از شخصیت ترامپ چه اتفاقی خواهد افتاد. سیاستهای داخلی ایران اگر هوشمندانه باشد، میتواند در تصمیمگیری داخلی آمریکا تأثیرگذار باشد.
ترامپ یا کلینتون در صورت انتخاب شدن چه اثرات مستقیمی بر ایران خواهند داشت؟
نه کلینتون برای منافع ملی ما مناسب است و نه ترامپ. کلینتون به طراحی تحریمهای ایران افتخار میکند و ترامپ نیز به دنبال تعلیق برجام و ادامه مذاکرات به همراه تهدیدهای فزاینده است.
زمان تحریم، هزینه مبادله ١٥درصد افزایش پیدا کرده بود؛ چرا که باید حق و حقوق کارچاقکنها و دلالها را میدادیم اما درباره این که نمیتوانیم با دنیا مبادلات عمده انجام دهیم، طبیعی است. در دستور کار هیات ایرانی، مذاکره درباره برنامه هستهای بود و نه رابطه با آمریکا یا حقوق بشر و تروریسم و از این قبیل، یعنی صحبتهایمان را به مذاکرات هستهای محدود کردیم. در مذاکرات نفتی هم همین است. آیا این اتفاق در ایران یک اتفاق است یا یک روند؛ چرا که یک سرمایهگذار برای کار نهادینه دستکم ١٥ تا ٢٠ سال آینده را باید پیشبینی کند. تجربه دولت اصلاحات نشان داد ممکن است در ایران یکباره کنتور صفر شود. بنابراین همان طور که درباره آمریکا این نگرانی وجود دارد، درباره ایران هم همینطور است. مثلا اگر با ایرباس قرارداد ببندیم، دستکم ٢٥ساله خواهد بود. اگر مشابه قضیه شورولت اتفاق بیفتد، چه خواهد شد؟ ظرف شش ماه با آمریکا کار و مذاکره کرد و یک باره گفتند قرارداد شورولت لغو است. هیچ کس به دنبال چنین قراردادهایی نمیرود. تصور آنها این است که در ایران سیاستها ثبات ندارد. میگویند ممکن است افرادی تصمیم بگیرند.»
منبع:ماهنامه دیار