درباره درستی یا نادرستی افکار عمومی نمیتوان به راحتی قضاوت و داوری کرد. بیش از هر چیز باید کوشید آن را فهمید و درک درستی از آن پیدا کرد. باید علل شکلگیری آن را یافت. بیتوجهی به افکار عمومی یا رودررویی با آن ممکن است نتیجهای کاملا برعکس انتظار داشته باشد. این مساله به ویژه هنگامی که افکار عمومی دارای خصلت سلبی است، اهمیت دارد.
عباس عبدی روزنامهنگار در روزنامه اعتماد نوشته است. انتخاب ترامپ این گزاره را دوباره و به صورت جدی مطرح کرد که آیا میتوان به افکار عمومی اعتماد داشت؟ آیا افکار عمومی اشتباه نمیکند؟ اگر در جامعهای پیشرفته و با وجود رسانههای گوناگون ممکن است افکار عمومی به فردی چون ترامپ رای دهند، در جوامع در حال توسعه و با زیرساختهای رسانهای و مدنی ضعیف چه انتظاری از مردم و افکار عمومی هست؟ آیا اینها به منزله مورد سوال واقع شدن دموکراسی و پایه آن انتخابات نیست؟ برخی افراد برای حل مشکل، دموکراسیهای مبتنی بر نمایندگی را بر دموکراسیهای ریاستی ترجیح میدهند تا دچار مشکل عوامفریبی در سطح انتخابات ریاستجمهوری نشوند، ولی تجربه خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا نشان داد که مقاومت در برابر افکار عمومی ممکن است نتیجه معکوس دهد و افکار عمومی از طریق رفراندوم خود را تحمیل کند، همچنان که در بریتانیا شاهد آن بودیم.
فارغ از این نکته، به نظر میرسد که بخشی از تحلیلگران سیاسی میان نتیجه حاصل از افکار عمومی با یک تصمیم عادی فرق لازم را نمیگذارند. وقتی میگوییم که یک پزشک اشتباه کرده است، معنای آن روشن است. اساس تصمیمگیری پزشک، بر دانش پزشکی مبتنی است؛ دانشی که طی سالها به فرد آموزش داده شده و انتظار میرود که براساس آن طبابت کند. و فرض است که هر پزشکی در هر نقطه از جهان هنگامی که با بیمار مشابهی مواجه میشود از دستورالعمل درمانی یکسانی تبعیت کند. اشتباه پزشکی یعنی اینکه یا بیماری را درست تشخیص نداده یا آنکه تجویز را نادرست انجام داده است. به همین دلیل مراجع یا شوراهایی برای سنجش میزان درستی یا نادرستی تصمیمات پزشکان وجود دارد.
آیا برای هنرمندان هم میتوان چنین ضابطهای را به کار برد؟ برای مثال بگوییم که فلان نقاش در کشیدن تابلوی خود اشتباه کرده و باید تابلوی دیگری را با ویژگیهای دیگری میکشید؟ پاسخ منفی است زیرا هنر نقاش، خاص خود اوست. بسیاری از کسانی که شیوههای جدید هنری خلق کردند، از ابتدا با استقبال مواجه نمیشدند. سرنوشت شعر نو در ایران به خوبی گویای ماجراست که چرا برخی افراد این نوع شعر را نمیپسندیدند یا نادرست میدانستند و در برابرش موضع داشتند، ولی به مرور به یکی از شیوههای غالب شعری تبدیل شد.
افکار عمومی نیز تا حدی از نوع اخیر است. افکار عمومی و نتیجه آن را نمیتوان در قالب مشابه با یک تصمیم پزشکی یا حل یک مساله ریاضی ارزیابی کرد. ماهیت افکار عمومی به تصمیمات مذکور هیچ شباهتی ندارد، زیرا ویژگیهای لازم در فرآیند یک تصمیم قابل نقد را ندارد. افکار عمومی بیش از هر چیز یک گرایش است؛ گرایشی که تحت شرایط محیطی شکل میگیرد و اعتبار آن را نمیتوان با معیارهای معمول برای ارزیابی تصمیمات تخصصی سنجید. وقتی یک دانشجو مساله ریاضی را نادرست حل کند یا یک پزشک تصمیم اشتباهی بگیرد، میتوان آنان را جریمه کرد. یا رانندهای که مرتکب تخلف میشود قابل جریمه شدن است، ولی مردمی که به یک ایده و انتخاب عمومی میرسند را نمیتوان مجازات کرد یا حتی مورد سوال جدی قرار داد. در این موارد کسانی که آن تصمیم را نگرفتهاند و به ظاهر در آن مشارکت نداشتهاند، نیز در شکلگیری چنین تصمیمی نقش دارند. برای نمونه رای دادن به ترامپ را نمیتوان صرفا محصول اراده مثبت بخشی از جامعه به ترامپ دانست بلکه چه بسا مخالفان این اراده در شکلگیری آن نقش بسیار مهمی دارند. نمونه آن انقلابهاست. انقلابها بیش از آنکه محصول اراده انقلابیون باشد، ناشی از عملکرد و رفتار ضد انقلابیون و حکومتهای استبدادی نیز هست.
درباره درستی یا نادرستی افکار عمومی نمیتوان به راحتی قضاوت و داوری کرد. بیش از هر چیز باید کوشید آن را فهمید و درک درستی از آن پیدا کرد. باید علل شکلگیری آن را یافت. بیتوجهی به افکار عمومی یا رودررویی با آن ممکن است نتیجهای کاملا برعکس انتظار داشته باشد. این مساله به ویژه هنگامی که افکار عمومی دارای خصلت سلبی است، اهمیت دارد.
به عبارت دیگر گرایش به یک ایده یا شخص در برخی از موارد بیش از آنکه به دلیل ویژگیهای مثبت یا ارزشهای مفید آن ایده یا شخص باشد، ناشی از نفرت یا نفی جبهه مقابل است و افکار عمومی برای پرهیز از طرف مقابل به سوی فردی گام مینهند که اصالتا علاقهای به او ندارند. حتی مواردی پیش میآید که به بدترین افراد رای میدهند تا نشان دهند این بدترین را به طرف مقابل ترجیح میدهند.
افکار عمومی، در مواردی بیرحم است. ولی کسانی که با این بیرحمی مواجه میشوند، خود را در موقعیت مظلومیت تعریف و تصور میکنند، در حالی که این بیرحمی نتیجه و واکنشی به بیرحمیهای همین مظلومنماها در طول زمان زیادی است که علیه مردم اعمال کردهاند و اکنون به یکباره مجال بروز پیدا میکند. هدف تبرئه یا دفاع از افکار عمومی نیست. هدف شناختن مسوولان اصلی در شکلگیری این افکار عمومی است. به ویژه کسانی که مسوول هستند و هنوز متوجه مسوولیت خود نیستند. کسانی که خود را در مقام داوری افکار عمومی قرار میدهند، دستشان به این مشکل آلودهتر است. از این منظر اگر نگاه کنیم قضاوتمان به انتخابات سال ١٣٨٤ ایران و ٢٠١٦ امریکا عوض یا تعدیل خواهد شد.