خرداد: شورای نویسندگان روزنامه اعتماد در قالب درج سرمقاله امروز این روزنامه به اطلاعیه اخیر محمود احمدی نژاد پرداخته و به تحلیل چرایی نگارش این اطلاعیه و اهداف آن پرداخته که در ادامه متن کامل این یادداشت را می خوانید.
اطلاعيه آقاي احمدينژاد
درباره اينكه وي عضو هيچ جناح و حزبي نيست و خود را قطرهاي از اقيانوس
زلال ملت ايران ميداند! و از هيچ فرد و جناح و حزبي در انتخابات حمايت
نخواهد كرد را چگونه ميتوان تحليل و تفسير كرد؟ وي در اين اطلاعيه كه به
ظاهر غيرمنتظره ميرسد و معلوم نيست شأن نزول آن چيست، خواسته است نوعي
پيشدستي كند و جلوي سوءاستفاده احتمالي از نام خودش را از سوي برخي
نامزدهاي جناح اصولگرا بگيرد. به همين دليل متذكر ميشود كه: «از هيچ فرد
يا جناح و حزب و گروهي حمايت نكرده و نخواهم كرد. اين موضع قطعي و غيرقابل
تغيير اينجانب است. ممكن است برخي افراد يا جريانات و جناحها به خاطر
منافع گروهي، اخبار و شايعاتي تحت عنوان حمايت از شخص خاصي به نقل از
اينجانب منتشر نمايد. صريحا اعلام مينمايم كه اين نوع شايعات و اخبار حتي
اگر از زبان نزديكان اينجانب باشد، خلاف واقع است و قويا تكذيب ميشود.»
واقعيت چيست؟ برداشتي كه او از ابتداي حضورش در انتخابات سال ١٣٨٤ و به
ويژه پس از پايان دور اول داشت، اين بود كه تمام آراي او منحصر به خودش است
و اصولگرايان هيچ نقش و سهمي در اين آرا ندارند و او نيز خود را مديون
آنان نميداند. اين نكته همواره از سوي او تاكيد ميشد ولي به نظر ميرسيد
كه اصولگرايان به ويژه بخش سنتيتر آن علاقهاي به پذيرش اين نظر او
نداشتند. در نتيجه در عمل و در تبليغات رسمي خود را به او ميچسباندند و
موفقيت و رايآوري او را راي به اصولگرايان ميدانستند. علت اين رفتار
اصولگرايان روشن بود. زيرا از يك سو و پيشاپيش دوگانه اصلاحطلب و اصولگرا
را پذيرفته بودند و جايي براي جريان سوم قايل نبودند. از سوي ديگر
ميخواستند از دولت او سهمخواهي كنند. و بالاخره به لحاظ رواني بايد
ميگفتند كه ما توانستهايم در انتخابات رياستجمهوري موفقيت كسب كنيم.
انتخابات سال ١٣٨٨ نقطه آغاز جدا شدن بخشي از جريان اصولگرا از احمدينژاد
بود. ولي به علت بحران حاصل از آن سال اين تمايز چندان برجسته نشد و اين
جدايي در مقايسه با بحران ١٣٨٨ در حاشيه قرار گرفت. ولي از سال ١٣٩٠ و به
دنبال اعتصاب ١١ روزه احمدينژاد و سپس يكشنبه سياه، شكاف ميان آنان بسيار
برجسته شد. ولي همچنان بخش تندروي اصولگرايان به صورت عيني و روشن متوجه
بودند كه بدون احمدينژاد امكان ندارد كه بتوانند در انتخابات موفقيتي به
دست آورند، لذا اين گروه همچنان خود را نزديك به احمدينژاد نگه داشت تا
بلكه از ظرفيت انتخاباتي كه براي او مفروض ميگيرند، استفاده كنند. ولي اين
اطلاعيه تير خلاصي بود به كوششهاي اين جريان كه ميخواهد از ظرفيت فرد
ديگري به صورت مجاني استفاده كند و به قول معروف سواري مجاني بگيرد.
ولي چرا چنين اقدامي يا در واقع اقدام پيشدستانهاي از طرف احمدينژاد به
عمل آمد؟ به چند دليل. اول اينكه احمدينژاد ميداند كه حتي اگر در ميان
بخشي از مردم راي داشته باشد كه فارغ از كموكيف آن، وي چنين رايي را دارد و
ممكن است كف آن به ١٥ درصد آرا برسد، (براساس شواهد و اطلاعات و
نظرسنجيها) ولي سقف آن ميتواند بيشتر باشد، ولي دو نكته مهم در اين ميان
موجب ميشود كه وي اين ظرفيت را به ديگران منتقل نكند. يكي اينكه حتي اگر
١٥ درصد را بتواند منتقل كند، فردي كه مورد حمايت او قرار ميگيرد
نميتواند راي چنداني به اين آرا اضافه كند و شكست ميخورد و اين به نام
احمدينژاد تمام خواهد شد. در حالي كه اگر خودش در ميدان باشد، قادر است
اين كف را تا حد زيادي افزايش دهد. نكته بعدي اينكه همان ١٥ درصد نيز قابل
انتقال نيست. راي مثل پول نيست كه آن را به حساب ديگران بتوان واريز كرد.
اشتباهي كه در انتخابات دور هشتم مجلس اصلاحطلبان مرتكب شدند و گمان كردند
كه راي و محبوبيت افرادي كه به او منتسب ميشوند قابليت انتقال دارد و
چنين نشد. بنابراين جداي از اين اقدام نامزد اصولگرايان، او در مقام حفظ و
دفاع از يك سرمايه سياسي است كه گمان ميكنند مخصوص خودش است.
علت ديگر بياخلاقي اصولگراياني است كه ميخواهند آراي فرضي احمدينژاد را
به ارث ببرند، در حالي كه خودشان كمر به قتل سياسي او بستند و اين خلاف
اخلاق و حتي قانون! است، زيرا ضارب از مضروب ارث نميبرد و قتل يكي از
موانع ارث است! وقتي كه اصولگرايان پس از پايان دوره احمدينژاد به خيال
آنكه ديگر استفادهاي از او نميتوان كرد، با او رفتاري را كردند كه
انتظارش را نداشت، طبيعي است كه او نيز امروز آنان را از ميراثبري سياسي
خود منع كند. هرچند اين ميراث تا حدي ميتواند خيالي باشد. پيشبيني ميشود
كه در آينده و تا زمان انتخابات اين شكاف و تضاد بيش از اين نيز خواهد
شد. بنابراين اصولگرايان بهتر است دور ميراثبري سياسي از احمدينژاد را خط
بكشند. از اين راه آبي براي سياست آنان گرم نميشود.