احمد مسجدجامعي كه عضو
شوراي شهر تهران است و بين موافقان و مخالفان به درستكاري و درستگويي و
انصاف شهره است، در مصاحبه با روزنامه اعتماد گفت كه شهرداري تهران در حال
حاضر ٦٠ هزار ميليارد تومان بدهكار است. اين رقم سه و نيم برابر بودجه مصوب
سال ٩٦ شهرداري تهران است. يك روز بعد روابط عمومي حوزه معاونت مالي و
اقتصادي شهرداري تهران در جوابيهاي بدون آنكه توضيح دقيق بدهد، نوشت: «در
سال ٩٤ ميزان دقيق بدهي شهرداري به پيمانكاران مشخص شد و رقم زير ٩ هزار
ميليارد تومان به دست آمد. اما امروز، اين رقم به ٤ هزار و ٣٠٠ ميليارد
تومان رسيده است كه يك سوم اين رقم هم با پيگيريهاي به عمل آمده بايد
اصلاح شود و قطعا به ٣ هزار ميليارد تومان خواهد رسيد.» اما در حالي كه
روابط عمومي گفته است شايد بدهي شهرداري به ٣ هزار ميليارد تومان برسد،
معاون امور برنامهريزي و توسعه شهرداري تهران، در گفتوگو با باشگاه
خبرنگاران جوان، قاطعانه مدعي شد كه بدهي شهرداري فقط ٣ هزار ميليارد تومان
است. يعني دو اداره خود شهرداري هم سخن يكسان ندارند و نميتوانند بگويند
بالاخره شهرداري تهران چقدر بدهكار است.
از سوي ديگر اما عليرضا دبير، به گزارش ايرنا رسما بدهي شهرداري تهران به
بانكها و پيمانكاران را ٢٠هزار و ٤٩٠ ميليارد تومان اعلام كرده است. گزارش
عليرضا دبير اما به بقيه اقلام بدهيها اشارهاي ندارد. نكته بسيار مهم
اين است كه نه روابط عمومي و نه معاون برنامهريزي، هيچكدام به صراحت رقم
٦٠هزار ميليارد تومان بدهي را تكذيب نكردند! اما فقط گزارش دبير كه شامل
دوقلم بدهي شهرداري (به بانكها و پيمانكاران است) به تنهايي براي اثبات
نادرست بود ادعاي دو مدير شهردار كافي است. در شهرداري تهران چه ميگذرد و
پنهانكاري و بيسروساماني چقدر است كه كسي نميداند واقعا در دوره قاليباف
چقدر بدهي بالا آوردهاند. بينظمي مالي هم منشأ و هم توسعهدهنده هر فسادي
است. در بينظمي مالي همهچيز آنقدر درهم و بر هم ميشود كه هركس هركار
بخواهد ميكند و گوش تا گوش هم خبردار نميشود. تصورش را بكنيد كه همين
شيوه مديريت بخواهد به كل مملكت تسري پيدا كند. هولناك است. اگر بدهي
شهرداري ٦٠ هزار ميليارد تومان باشد، شهرداري قاليباف معادل سه و نيم سال
بودجه شهر تهران (١٨ هزار ميليارد تومان) بدهكار است و اگر بدهي ٢٠ هزار و
٥٠٠ ميليارد تومان باشد، بدهي شهرداري معادل ٢/١ برابر بودجه يك سال
شهرداري است.
حالا کشوری را در نظر بگیرید که به همین شکل اداره شود و هیچکس نداند دولتش چقدر در می آورد و چقدر خرج می کند و چقدر بدهکار است وچندین برابر بودجه سالانهاش بدهکار شده باشد، تصور هولناکی است . همین شیوه مدیریت است که باعث می شود برای گرفتن رای مردم وعدههایی مثل ١٥٠ هزارتومان یارانه و ٢٥٠ هزارتومان کارانه و دو و نیم کردن در آمد کشور و ایجاد ٥ میلیون شغل و خیلی چیزهای دیگر داده شود . حساب و کتابی در کار نیست . این سابقه این پرسش را پیش می آورد که کدام منطق پشت این اعداد است و این شعارها به کدام پشتوانه اقتصادی و چگونه ممکن است واقعیت پیدا کنند و چه بر سر مردم ودولت خواهند آورد؟