خرداد: عباس آخوندی فقط در قامت وزیر راه و مسکن و شهرسازی در دولت روحانی حاضر نشده و در برهه انتخابات از چهره های فعال دولت در مواجهه با انتقادات منتقدان بود. او حالا نیز سکوت نکرده و پس از انتخابات در قالب یادداشتی که روزنامه اعتماد آن را انعکاس داده به عملکردهای رسانه ای صدا و سیما و نیز منتقدان دولت پرداخته و رویکردهای منتقدان را نه نقد که ضد رسانه ای دانسته است.
در ادامه متن کامل این یادداشت را به گزارش خرداد می خوانید.
رسانه و ضد رسانه نقش برجستهاي در انتخابات اخير ايفا كردند. رسانه توانست با تكيه بر عنصر آگاهيبخشي و سودبردن از شبكههاي رسانهاي در سطوح و اشكال مختلف و البته با تكيه بر آزادي، صداقت و اخلاق رسانهاي بر ضدِرسانه؛ با وجود تهاجم همهجانبه و شبكههاي گسترده، پيچيده و تودرتوي آن و با استفاده از تكنيكهاي جنگ رواني پيروز شود. بيشك، يكي از افتخارآميزترين جنبههاي تحول اجتماعي ايران، وضعيت مطبوعات و آزادي نسبي رسانه در آن است. اين موضوعي است كه ايرانيان از مشروطه به اين سو، تحت عنوان ركن چهارم، اهميت آن را بهخوبي درك و از آن تا حد زيادي مراقبت كردهاند و هنوز نقطه قوت نسبي ايران در مقايسه با ساير كشورهاي منطقه است. بيان اين مطلب نافي وجود مشكلات فراوان در اين سپهر نيست. ناقدان البته ممكن است در مقايسه با شرايط مطلوب، نقدهاي جدي به وضعيت موجود داشته و كسريهاي بسياري را براي آن برشمارند.
صحت بسياري از آنها نيز دور از واقعيت نيست ولي مهم اين است كه در همين نبرد سنگين آگاهي و گمراهي در انتخابات گذشته، رسانه در شكلها و شبكههاي مختلف خود نشان داد كه هنوز امكان آگاهيبخشي وسيعي دارد و توانست موفقيت ملت ايران را رقم بزند و آگاهي را بر كرسي بنشاند. با وجود اين موفقيت، در اين انتخابات دو پديده بهصورت بسيار برجستهاي جلوه كردند كه نبايد از كنار آنها به سادگي گذشت: يكي عملكرد غيرِ ملي رسانه ملي و ديگري نقش برجسته كاركردي ضدِرسانه بود. مهمترين اهداف رسانه ملي توجه به وحدت ملي، مباني مليت و حفظ استقلال كشور، انتشار اخبار صحيح و ترويجِ انديشه توسعه است. قاعدتا هويت بخشي، ژرفا بخشيدن به احساسهاي عاطفي، محبت و صداقت بين مردم و نهايتا ايجاد سرمايه اجتماعي و بسطِ حسِ اميد به آينده از ماموريتهاي بنيادين رسانه ملي است. ولي چه توان كرد كه شوربختانه، صدا و سيما مدتهاست از اهداف خود به كلي دور شده و مرجعيت ملي خود را از دست داده است. به دليل شدت وضوح نياز به توضيح اضافي در اين باره نيست. اين كاستي كمي نيست كه بتوان به سادگي از كنار آن گذشت. حفظ وحدت و يكپارچگي ملي، توسعه ايران و اقدام در مواقع بحراني نيازمند وجود رسانه ملي است. قاعدتا رييسجمهور به عنوان هماهنگكننده قوا، و به گفته خود ايشان به عنوان وكيل مردم، مسووليت سنگيني در اين ارتباط دارند كه مردم در انتظار نقشآفريني از سوي ايشان هستند. حادثه تلخ ترور اخير در مرقد امام (ره) و خانه ملت يكبار ديگر نشان داد تا چه اندازه به رسانه ملي نيازمنديم. پديده ديگري كه جاي تامل فراوانتري دارد، پديدهاي است كه از اوايل دهه ٨٠ در ايران شكل گرفته است. اين پديده نسبتا نوظهور كه حتي حاضر به انتشار شناسنامه خود نيست، با سودجستن از تمام امكانات قانوني رسانه، جنگ رواني گستردهاي را در كشور بهراه انداخته، شكافِ اجتماعي شكل گرفته در سال ٨٤ و به ويژه ٨٨ را ژرفا بخشيده، بياعتمادي ملي را سبب شده و كاركرد بسياري از نهادهاي مرجع را مختل ساخته است. بيش از يك دهه است كه ضدِرسانه با انتشار اخبار منفي و نااميدكننده بر عادات رسانهاي جامعه تاثير گذاشته است. ناخودآگاه بسياري از مردم ديگر منتظر شنيدن اخبار مثبت و اميدواركننده نيستند و بيشتر به خبرهايي توجه دارند كه ميزان تلخي و ناگواري آنها فزونتر باشد. در چنين بستري، شاهد اوج عملكردِ تخريبي ضدِرسانه در جريان انتخابات دوازدهم رياست جموري بوديم. من اين پديده را ضدِرسانه نامگذاري ميكنم و تمايز مشخصي بين آن و رسانههاي منتقد قايل هستم. تمام اهدافي كه در يك جنگ رواني پي گرفته ميشود توسط ضدِرسانه در ايران تعقيب شد و ميشود. اين اقدامات شامل: بدبين سازى شهروندان نسبت به دولت، ترديد در تمام موفقيتهاي دولت، ناكارآمد نشان دادن دولت در حل مسائل بنيادين، انتساب فساد به مسوولان كشور، القاى وجود تبعيض، القاى وادادگي ملي، از بين بردن سرمايه اجتماعي و نااميد كردن مردم نسبت به آينده و اقداماتي از اين دست است. ضدِرسانه از تمام روشهاي جنگ رواني شامل تحريف اتفاقات، گزارشگري گزينشي، طرح ادعاهاي بيپشتوانه تحت عنوان گفته ميشود يا به استناد منابع ناشناخته و بياعتبار، اغراق و بزرگ جلوهدادن خطاهاي كوچك، ايجاد تفرقه در نيروهاي ملي، ترور شخصيتهاي ملي بهصورت گسترده، با دست باز و بيمحابا و شايعهپراكني تحت عنوان از يك منبع مسوول شنيدم و عناويني از اين دست و اخيرا از تاكتيك دروغ بزرگ استفاده كرد و ميكند. توسل به اين روشها مخالفت صريح با اصول اخلاق حرفهاي رسانهاي دارد و از سوي جامعه رسانهاي محكوم است. از اين رواست كه من اين پديده را ضدِرسانه نامگذاري و بين آن و رسانه منتقد فرق ميگذارم. با وجود تمام اين تلاشها، نتيجه انتخابات آنچنان كه آنان ميخواستند نشد. به گمان من، اين ثمره توسعه رسانه مستقل در ايران است. رسانهاي كه به اخلاق رسانهاي تا حد قابل قبولي پايبند است، شبكه خود را در سطح كشور بسط داده و توانسته اعتماد عمومي را جلب كند. ولي سوال اصلي اين است كه از اين انتخابات در كيفيت رويارويي با ضدِرسانه چه ميتوان آموخت؟ به ويژه پس از حادثه ترور اخير. اين حادثه پرده از قصد شوم دشمنان ملت ايران در هدف قرار دادن مراكز مردمسالاري ديني در ايران برداشت و نشان داد آنان سنگدلانه و با خشونت تمام در پي هدف قراردادن اصل نظام به عنوان نماد وحدت ملي ايرانيان و مجلس به عنوان مظهر حاكميت ملت هستند. مهم اين است كه لختي درنگ كنيم و ببينيم آنان از چه شكافِ انديشهاي و گسستِ احساسي عبور كردهاند و خود را به قلب ايران رساندهاند؟ بيگمان محافظت از يكپارچگي ملي برترين تدبيري است كه همگان بايد به آن پايبند باشيم و اصليترين لازمه آن تعهد رسانهاي است. دولت تا اين تاريخ نشان داده است كه يارا و تدبير روشني براي رويارويي رسمي با ضدِرسانه را ندشته يا حداقل با محدوديت جدي مواجه است. بنابراين، با اين فرض بايد در جستوجوي راهكار بود. نخستين گام شفافيت و تفكيك بين رسانه و ضدِرسانه است. دولت بايد بين ضدِرسانه و رسانه منتقد تفاوت بگذارد. اين كاري است كه دولت در دوره پيشين نكرد. من بر اين باورم كه ما هنوز شعارمان بايد «زندهباد مخالف من» باشد. مخالف در پي نقد و اصلاح در حوزه ملي است. بنابراين، بسيار محترم است. اما، ضدِرسانه در پي نبرد و تخريب كلي است. نبايد اين دو را خلط كرد. تفاوت قائل نشدن بين اين دو باعث گرايش منتقد به سوي ضدِرسانه و تشويش و ابهام در افكار عمومي ميشود و اين خواسته آنان است. دولت بايد رسانههاي مستقل و منتقد را در چارچوب قانون مورد حمايتِ اعتباري و حقوقي رسمي و قانوني قرار دهد و موضع خود را در برابر ضدِرسانه اعلام كند. بايد هوشيار بود. دوم بازي نكردن در زمين ضدِرسانه است. اين پديده در چارچوب جنگ رواني، زمين و قاعده بازي را خودش تعريف ميكند و هر روز تمام ظرفيت دولت را به مسالهاي مشغول ميدارد. انتخابات به ما آموخت كه بايد از بازي در زمين ضدِرسانه حذر كرد. راهكار، نبرد با منطق آنان است و نه تسليم شدن به جنگي كه آنان طراحي ميكنند. بر اين اساس، راهكار طراحي زمين بازي ديگري است. اين زمين، فضاسازي براي نهادهاي جامعه مدني، نخبگان فكري و توسعه ارتباط دولت با آنان است. تنها در اين صورت است كه حناي ضدِرسانه رنگ ميبازد. ضدِرسانه در غياب نهادهاي مدني و انديشهورزان حمله ميكند. اگر آنان در ميدان باشند، ضدِرسانه چيزي براي عرضه ندارد. سوم، توسعه زيرساختهاي ارتباطي در ايران است. دولت در اين زمينه در دوره پيشين موفق عمل كرد و ملت نيز ثمره آن را چشيد. دولت با جديت بيشتري بايد زيرساختهاي حملونقلي و ارتباطي و آنچه امكان ارتباط سهلترِ شهروندان و نهادهاي مدني در سطح ملي و فراملي فراهم ميآورد را توسعه دهد. و چهارم، از ترس مرگ خودكشي نكردن است. برخي از دوستان از ترس نيشِ گزنده ضدِرسانه، به او اولويت ميدهند. اين بدترين سياست ممكن است. ضدِرسانه به هيچ اصل اخلاقي پايبند نيست. او از تمام امكاناتي كه از سوي اين گروه دولتيان برايش فراهم ميشود استفاده ميكند و در نهايت نيز ضربه خود را وارد ميسازد. اگر ياراي مقابله با آن را نداريم حداقل تقويتش نكنيم.