البته جنس معضلات و مشکلات طیف های سیاسی با جوانان اندکی تفاوت دارد. هر چه در اردوگاه اصلاح طلبی و اعتدال گرایی به این قشر کم بها داده شده و آنان در مصادر و مناصب مهم به بازی گرفته نمی شوند و با قیفی سرگشاد با خروجی حداقلی روبرو هستیم در نقطه مقابل اصولگرایان فرش قرمز برای جوانان نسل خود انداخته و به جانان جان پذیرای آنان هستند اما نکته آنجاست که
سرویس سیاسی خرداد: اگر با عنایت به ظرفیت ها و توانمندی ها و پتانسیل های آنان به قضاوت بنشینیم، بی گمان فرصتی بکر و ایده آل هستند اما در کشور ما به دلایل مختلف این فرصت تبدیل به تهدید گشته و معضلی برای دو طیف سیاسی شده اند؛ جوانانی که تربیت یافته دوران انقلاب هستند اما بر خلاف پدران آنگونه و که بایسته و شایسته است بر مصادر امور قرار نگرفته و فرش قرمزی در برابر خود نمی بینند.
به گزارش خرداد؛بر خلاف دوران ابتدایی انقلاب که به هزار و یک دلیل دوران طلایی حضور جوانان در عرصه های مدیریتی بود، اکنون این نکته کتمان شدنی نیست که با خلاء بزرگی در عرصه مدیریت جوانان و کادرسازی برای آینده روبرو هستیم و جوانان در حوزه های مختلف آنگونه که باید و شاید به کار گرفته نشده و ظرفیت های خود را به منصه ظهور نمی رسانند.
البته جنس معضلات و مشکلات طیف های سیاسی با جوانان اندکی تفاوت دارد. هر چه در اردوگاه اصلاح طلبی و اعتدال گرایی به این قشر کم بها داده شده و آنان در مصادر و مناصب مهم به بازی گرفته نمی شوند و با قیفی سرگشاد با خروجی حداقلی روبرو هستیم در نقطه مقابل اصولگرایان فرش قرمز برای جوانان نسل خود انداخته و به جانان جان پذیرای آنان هستند اما نکته آنجاست که ضعف و خلل گفتمانی و فقدان جذابیت و روزآمدی در این اردوگاه سیاسی باعث آن شد که وضعیت قیف وارونه برای آنان حکفرما شده و به رغم آنکه اصولگرایان حداقل در خصوص بکارگیری جوانان در عرصه های عالی مدیریتی تنگ نظری و بستگی اصلاح طلبان را ندارند اما بازهم شاهد حضور ملموس و توانمندانه جوانان کارآمد در این اردوگاه نیستیم، چرا که ساختار گفتمانی آنان جذابه لازم برای جذب جوانان را ندارد.
اینگونه شده که در نهایت در هر دو اردوگاه شاهد فقدان حضور ملموس و محسوس جوانان در گلوگاه های مهم و کلیدی و در عرصه های مختلف هستیم.
اگر نگاهی به ترکیب مدیران شهرداری در دوره قالیباف بیاندازیم یا به شماری از احزاب اصولگرا نگاهی مشروح بیاندازیم شاهد آنیم که جوانان تا سطوح عالی مدیریتی پیش رفته و نقشی چشمگیر دارند اما این حضور منقطع و منفک از بدنه جوانانی است که می بایست و می توانند بازوهای اجرایی این مدیران جوان باشند، در واقع تغییرات محدود و محصور به چهره های خاص است و نتوانسته با بدنه ارتباطی ارگانیک و راهبردی داشته باشد.
در سوی دیگر اما ماجرا بر عکس است، بدنه اجتماعی جوانان اصلاح طلب پر شمار و پای کار است اما این بدنه در رئوس و در گلوگاه های مهم جایگاهی درخور ندارد و به آنان به مثابه ماشین انتخاباتی با مسئولیت محدود نگریسته می شود.
در نهایت در هر دو حالت این جوانان و در واقع کشور است که متضرر شده و این قشر و صنف نمی توانند نه توانایی ها و پتانسیل های بالقوه خود را بالفعل کنند و نه چشم انداز پیش رو مثبت می نماید، نکته ای که علما و زعمای قوم باید با دیده فراست به آن نگریسته و فکری برایش کنند، اصولگرایان روزآمدتر و جذاب تر آرایش گفتمانی بگیرند و اصلاح طلبان به جوانان و توانمندی های آنان باور داشته باشند.