امروز ١٦ سال از حادثه ١١ سپتامبر ٢٠٠١ ميگذرد. حادثهاي که همچنان در هالهاي از ابهام باقي مانده است. اينکه بار ديگر گروههاي تندروي مدعي اسلام دست به چنين اقدامي خواهند زد يا خير، موضوعي است که از نظر نگارنده، منتفي به نظر ميرسد. درباره حمله به برجهاي دو قلوي نيويورک، اين احتمال وجود دارد که خود آمريکاييها دست به چنين اقدامي زده باشند تا بهانهاي براي گسترش مناطق نفوذ سياسي و امنيتي آنان فراهم شود. شواهدي نيز در دست است؛ دو ماه بعد از آن حادثه، يک فرانسوي کتابي نوشت و مدعي شد که اشغال افغانستان، براي حضور در ميانه مثلت ايران، روسيه و چين، يک تصميم ژئوپليتيکي مهم بهشمار ميرفته است. با وجود هزينههاي بسيار اين حضور نظامي و ادعاي ترامپ مبني بر هزينهنکردن در کشورهاي ديگر، امروز هم اين حضور با حمايت دولت ايالات متحده همراه است.
پيامد بعدي اين حادثه، بهانهتراشي براي
حمله به عراق و صدام بود. گفته شد هفت اماراتي در اين حادثه حضور داشتند و
در نتيجه ايالات متحده تصميم گرفت پايگاه نظامي خود را از امارات به قلب
خاورميانه يعني عراق منتقل کند اما اشتباه راهبردي آنان، ساقطکردن صدام
بهعنوان دشمن اصلي ايران بود. حالا حکومتي در عراق بر سر کار است که امکان
نفوذ ايران تا لبنان، سوريه، ترکيه و يمن را فراهم کرده است. اشتباه بعدي
ايالات متحده، در بهار عربي خود را نشان داد. ساقطکردن قذافي، ليبي را به
پايگاه قدرتمند داعش و چندين نوع حکومت مختلف تبديل کرده و مهاجرتهايي را
سبب شده که کشورهاي جنوب اروپا مانند ايتاليا را در عذاب قرار داده است.
در مصر بعد از مرسي، کودتايي ديگر صورت گرفت و يک نظامي ديگر جاي حسني
مبارک نشست. فقط در تونس حکومت لائيک سر کار آمده که براي آمريکا قابل
کنترل است. آمريکاييها اميدوار بودند با رخداد حادثهای مانند ١١ سپتامبر و
در پناه آن، منافع خود را بيشازپيش تثبيت کنند اما گويا دچار خطاي
محاسباتي شدهاند. بههمينجهت، دليلي براي ايجاد ١١ سپتامبري ديگر وجود
ندارد.