خرداد: نقدی تحلیلی بر نمایش «زندگی بهتر »
۱- تحلیل فرم نمایش: نمایش «زندگی بهتر» (نوشته مسعود هاشمینژاد و با کارگردانی شهابالدین حسینپور)، ترکیبی است از یک «متن رئال» با فرم «رئالیسم تخیلی» که در اجرا، فرم «ناتورالیستی» داستان حذف شده و با فرمی از روایت متعلق به جهان «رئالیسم تخیلی» ترکیب شده و به نمایش درآمده؛ تغییری که به نقطه قوت نمایش «زندگی بهتر» تبدیل شده است. بهکاربردن فرم «رئالیسم تخیلی» در اجرای این متن، روایت را بین «رئال» و «سوررئال» در نوسان قرار میدهد، بهنحویکه در اجرا، نه اثری از «رئال» میبینیم، نه اثری از «سوررئال». اثری از اجرای «رئال» نمیبینیم، زیرا شروع اتفاقات «رئال» است، اما نتیجه آنها به خارج از «رئال» میرود. اثری از «سوررئال» هم نمیبینیم، زیرا در فرم «سوررئال» باید با نشانه و نماد «سوررئال» مواجه شویم تا بپذیریم که در جهان «فراواقع و سوررئال» هستیم. ولی نمایش فاقد هرگونه نماد و نشانه «سوررئال» است و در هیچ بخشی به «فراواقع» نمیرود. به همین دلیل فرم اجرای «زندگی بهتر» منطقا فقط در جهان «رئالیسم تخیلی» (بین رئال و سوررئال) روایت میشود. بهاینترتیب، «محتوای رئال» نمایش «زندگی بهتر» بدون آنکه «فرم رئالیسم تخیلی» داشته باشد، از طریق اجرا، صاحب «فرم روایتی رئالیسم تخیلی» میشود، بهنحویکه «رئالیسم تخیلی»، هم بخشی از محتوای نمایش میشود (فرم روایت داستان در متن) و هم بخشی از اجرای نمایش (فرم روایت متن در صحنه). و این همان ابتکاری است که در کارگردانی اثر، به نقطه قوت نمایش تبدیل شده است.
۲- نقد متن نمایش: متن نمایش «زندگی بهتر» که در فضایی کاملا رئال نوشته شده، موفق شده به یک مسئله مهم اجتماعی، یعنی مسئله زندگی یک جانباز جنگ هشتساله و دشواریهای زیستی او و خانوادهاش بپردازد. به همین دلیل متن نمایش، یک متن «مسئلهمحور» است. همین مسئلهمحوری متن است که آن را شایسته توجه میکند؛ هم برای کارگردانی که میخواهد آن را اجرا کند، هم برای بازیگرانی که میخواهند آن را بازی کنند و هم برای مخاطبانی که میخواهند آن را تماشا کنند. دلیل دیگر اهمیت متنهای نمایشی «مسئلهمحور» از آنجاست که متنها و نمایشهای «فقط فرمال» یا «فقط رئال» به بنبست و تا حدی به پایان خودشان رسیدهاند و جز تکرار خود و پیشینیانشان، کار دیگری نمیکنند. بااینهمه، برخلاف ویژگی جذاب «مسئلهمحور»بودن متن نمایش و با وجود مسئله جذابی که متن انتخاب کرده است، متن اما در طرح مسئله تا حد زیادی به خطا رفته و یک بخش اجتماعی را دوبار مورد هجوم قرار داده و بخشی دیگر را کاملا رها کرده است و این عدم تعادل در روایت از یک «مسئله رئال»، خود متن را نامتعادل کرده است. آنچه باعث پنهانماندن این عدم تعادلِ محتوایی متن شده، یکی فرم ابداعی کارگردان برای اجراست (رئالیسم تخیلی) و دیگری بازی بازیگران است که بهخوبی توانستهاند ریتم نمایش را بین دو فضای «رئال و تخیل» (و نه بین رئال و سوررئال) حفظ کنند. در متن، جانبازی را میبینیم که مشکل مالی دارد، ولی به حال خودش رها شده است. نویسنده متن بهجای آنکه ردپای بحران این جانباز را در سوءمدیریتهای بعد از جنگ بداند، ببیند و روایت کند، نگاه را به سوی خانواده جانباز میبرد و آنها را سوءاستفادهگر نشان میدهد. بنابراین خانواده یک جانباز باید دوبار زخم بخورد، یکبار از سوی دشمن در جبهه و بار دیگر از سوی نمایشنامهنویس در متن نمایش و این در حالی است که طبق «منطق رئال متن»، جامعه و ساختار معیوبش عامل نابسامانیهای روایتشده در متن است، نه خانواده جانباز به حال خود رهاشده. این خود یک مسئله مهم است که چرا مسئولان و ساختار مدیریتی آنها از حالواحوال چنین افرادی بیخبرند و اینجاست که یک متنِ خوبِ «مسئلهمحور»، با یک غفلت تحلیلی، به سراغ علتهای غلط یا فرعی میرود و متن را از اثرگذاری میاندازد. حتی اگر هدف نویسنده (و هدف کارگردان در انتخاب متن نیز)، مخالفت با جنگ و جنگافروزی بوده باشد، باز هم باید ریشه مخالفتها را در جای دیگری میدید که متأسفانه ندیده است. بااینهمه، نمایش «یک زندگی بهتر» از طریق ایجاد اتصال بین یک متن با «محتوای رئال» و یک اجرا با فرم «رئال- تخیلی» موفق میشود بر ضعف متن غلبه کند و فقدان نگاه دقیق به مسئله را با یک فرم ابتکاری، در یک فضای مناسب از نظر دکور و نور، جبران کند و نمایشی تا لحظه آخر دراماتیک را به صحنه ببرد.
برای چنین متنی اگر فرمی دیگر در اجرا انتخاب میشد (مثلا فرم اجرائی ناتورالیستی، یا سوررئال)، نمایش «زندگی بهتر» به احتمال قوی جذابیتش را از دست میداد یا دچار افتِ ریتم و نهایتا به روخوانی متن تبدیل میشد. به همین دلیل است که میتوان ادعا کرد، نمایش «زندگی بهتر» از جمله نمایشهایی است که «اجرای صحنهای» آن موفقتر از «روایت متنی» آن است.
محسن خیمهدوز