به گزارش خرداد ،در ادامه این یادداشت به قلم بهاء الدین بازرگانی می خوانیم: ظرف کمتر از نیم دهۀ گذشته، سلسله رخدادها و تحولاتی در مناسبات داخلی اتحادیه اروپایی، در روابط دوسوی آتلانتیک و همچنین در مناطق پیرامونی اروپا به ویژه در شمال آفریقا و خاورمیانه به وقوع پیوست که حاصل آن تشدیدِ ضعف و واگرایی اروپا و افزایش کم سابقه تردیدها و سردرگمی های سیاسی و امنیتی در اتحادیۀ اروپایی بوده است.
تحولات مذکور در عین حال باعث شد تا نگاه راهبردی اروپا و اتحادیه اروپایی به متحدان سابق و نیز به بلوک بندی های جدید در سطح بین المللی دچار تغییر و تحول اساسی شود، رهبران سیاسی و نخبگان قاره به فکر تنظیم راهبردها و مناسباتی بیفتند که خارج از چارچوب های سنتی و مستقر عمل کند و پاسخگوی چالش های نوظهور در عرصه های جهانی باشد:
الف) بروز جنگ و منازعات در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا که بدنبالِ سلسله جنبش های ضد دیکتاتوری موسوم به بهار عربی در این منطقه روی داد و نهایتا به جنگ های خونین داخلی در سوریه، عراق، لیبی و یمن منجر شد. موج مهاجران و آوارگان منطقه ای ناشی از این جنگ روانۀ اروپا شد و قاره به ویژه بخش غربی آن را دستخوش تلاطمات اجتماعی ای کرد که بعد از خاتمۀ جنگ دوم جهانی کمتر سابقه داشت. همزمان امواج سهمگین ترورها و عملیات تروریستی داعشی و القاعده پایتخت های عمده اروپایی را به همان اندازه کم سابقه دچار هراس و ناامنی کرد و این همه گرایش های ناسیونالیستی و راست افراطی و واگرایانه را در مردمان قاره زنده و تقویت کرد.
ب) انتخاب دونالد ترامپ ناسیونالیست به عنوان رئیس جمهور آمریکا در 2016 شوک سنگین دیگری به اروپا و اتحادیه اروپایی بود. به دنبال طرح شعار 'نخست آمریکا'ی ترامپ و پشت پازدن وی به بسیاری از تعهدات سیاسی و امنیتی و اقتصادی و از جمله در روابط با متحد اصلی اش اروپا، پایتخت های اروپایی را دچار نگرانی کرد و اروپائیان به ناگاه احساس کردند بیش از هشت دهه چتر امنیتی و سیاسی و اقتصادی این متحد بزرگ و راهبردی را به تدریج از دست می دهند، دنیای دیگری در حال شکل گیری است و باید دیر یا زود فکری به حال خود بکنند و روی پای خود بایستند.
ج) برکزیت و خروج بریتانیا از اتحادیۀ اروپایی شوک بعدی بود و اروپا به دنبال آن چنان روحیۀ خود را از دست داد که بسیاری گمان بردند اتحادیۀ اروپایی که محصول چندین دهه تلاش وحدت طلبانه و آرامش جویانۀ رهبران قارۀ بعد از جنگ دوم بود، در حال تلاشی است و عنقریب است که ناسیونالیسم قرن هجدهمی دوبارۀ سایه شوم و سنگین خود را بر سراسر این قاره کوچک اما همیشه پوپا و تعیین کننده در نظامات جهانی، بگستراند.
اروپا و اتحادیۀ اروپایی در کشاکش این همه تحولات سریع و غافلگیرکننده داخلی و بین اروپایی از یک سو و نیز در مواجهه با پدیده های نوظهورِ عرصۀ بین المللی نظیر ولادیمیر پوتین در روسیه، خیزش شتابان و مستمر قدرت چین در عرصۀ اقتصاد و امنیت بین الملل و در اقصا نقاط دنیا و همین طور تهدیدات هسته ای کره شمالی و امثالهم، درصدد تنظیم مناسبات راهبردی و تازۀ خود در محورهای مختلف برآمده است. البته نباید وزن و اهمیت استراتژیک قارۀ سبز و اتحادیۀ اروپایی را نادیده بگیریم و همین قدر کافی است که بگوئیم: اروپا همان غرب تاریخی است، خاستگاه اصلی و اولیۀ انقلاب علمی و انقلاب صنعتی است و اروپای غربی در پیوند سیستماتیک با آمریکای شمالی موتور اصلی و بی بدیلِ ابداعات نوین در فنآوری های پیشرفته است و از این لحاظ فاصلۀ زیاد و معناداری با سایر دنیا دارد. اتحادیۀ اروپایی با ٢٧ عضو، نیم میلیارد جمعیت و ١٧.٥ تریلیارد تولید ناخالص داخلی، هنوز بزرگ ترین قطب اقتصادی و سرمایه ای عالَم هم هست.
نگاه اروپا به جمهوری اسلامی ایران در منطقه و به مناسبات تازه شکل گرفته، رو به توسعه و نسبتا استراتژیک 'تهران-مسکو' یکی از این محورهای راهبردی است که توجه اروپای غربی و اتحادیه اروپایی را به خود معطوف کرده است. ممالک مهم اروپای برّی به ویژه آلمان که با چالش های سنگین از سوی روسیۀ پوتین رویارو هستند، هرچند بی سروصدا، لیکن با شدت و دغدغۀ زیاد به روابط جدید میان روسیه و ایران نگاه می کنند و فعل و انفعالات آن را به دقت زیرنظر دارند. در ارتباط با مناسبات جمهوری اسلامی ایران با اروپا و اتحادیه باید گفت که پس از انقلاب اسلامی، همیشه دو طرز تفکر در بین رهبران سیاسی و نخبگان و راهبردپردازان کشورمان وجود داشته و دارد: گروه اول- نخبگان اروپا محور یا بگوئیم 'اروپا زده' است که همیشه تصور می کردند (مخصوصا در دو دهۀ اول انقلاب) اروپا قادر است دریچه و فضای لازم را در تمام شئون سیاسی و اقتصادی کشور فراهم کند و توازنی میان ایران انقلابی و کلیّت دنیای غرب بویژه ایالات متحده برقرار سازد؛ گروه دوم (مخصوصا در دو دهۀ اخیر) به این نتیجه رسیده است که اروپا از خود اراده و استقلال عمل کامل ندارد، زیرمجموعۀ آمریکای شمالی عمل می کند و این ایالات متحده است که نقش تعیین کننده و نهایی در نظامات بین الملل ایفا می کند. پس از حصول توافق هسته ای با گروه پنج به علاوۀ یک، که با انجام مذاکرات مستقیم هسته ای با دولت وقت آمریکا به دست آمد و اینک وقتی که دونالد ترامپ به هتک و نقض برجام روی نهاد و در روندی سیستماتیک آن را تقریبا به طور کامل از حیز انتفاع ساقط کرد و اروپا فقط نظاره گر آن شد و مخصوصا بر سر مسائل موشکی مجددا با آمریکا همراه شد، ظاهرا به نظر می رسد کفۀ ترازو به نفع گروه دوم تغییر باز هم بیشتری کرده است. همین جا باید گفت که اتفاقا همین عامل خود عملا ضرورت متنوع سازی منابع سیاست خارجی و امنیتی و اتخاذ ابتکارات چند وجهی در میان ممالک و بلوک های مختلف دنیا از جمله با اروپا و اتحادیۀ اروپایی را در دورۀ جدیدِ رویارویی ها، برای رهبران سیاسی کشور ناگزیر ساخته است.
برای اجتناب از اطالۀ کلام، در بخش نخست این مقاله، نگاه اروپا و اتحادیه اروپایی را به 'روابط ایران و روسیه' در محورهای اجمالی ذیل بررسی می کنیم تا از آن نتیجه بگیریم که اروپا چگونه می اندیشد، چه دغدغه ها و نگرانی هایی دارد، چگونه می تواند کماکان یکی از منابع مهم سیاست خارجی و راهبردی کشور عمل کند و از این سبب نباید از تعامل بینابینی با آن غفلت ورزید و تقدیر مناسبات خارجی و سیاست های بین المللی کشور را انحصارا به روسیۀ پوتین و یا به چین و ماچین گره زد:
1- اروپا معتقد است که همکاری های سنتی مسکو-تهران که تاکنون در زمینه های عمدتا هسته ای و فنون تسلیحاتی بوده، اخیرا به همکاری های امنیتی گسترش یافته است (در سوریه). علائق ژئوپلیتیکی منطقه ای روسیه و ایران گرچه از هم جدا و متنافر است، لیکن باعث حذف متقابل یکدیگر نمی شود و با توجه به اهمیت هر دو کشور، علائق اساسی هر یک، بدون خواست و تنفیذ دیگری قابل تحقق نیست.
2- اتحادیۀ اروپایی به این اجماع دست یافته است که چنانچه روسیه قصدِ گسترش باز هم بیشتر نفوذ منطقه ای خود را داشته باشد، نخست باید اطمینان یابد که ایران در مناطق عمدۀ بحرانی یعنی سوریه و افغانستان و حتی عراق به ضرر مواضع روسیه عمل نمی کند یا در صورت لزوم حتی به اقدامات حمایتی هم مبادرت می ورزد. روسیه تا آیندۀ قابل پیش بینی شریکی از برای ایران به گونه ای به همکاری های گستردۀ نظام بخشِ منطقه ای منجر شود، مبدل نخواهد شد.
3- چنانچه درخواست ایران برای عضویت کامل در سازمان همکاری شانگهای محقق شود، آن وقت ایران برخوردار از فضای مانور بیشتر و استقلال عمل افزون تر می تواند مواضع و منافع خود را در آسیای میانه و قفقاز به کرسی بنشاند و کمتر آن را صرفا در مناسبات دوجانبه با روسیه جستجو کند. دورنمای چنین عضویتی به دلیل موانع متعدد موجود در پردۀ ابهام است.
4- از شواهد متعدد استنباط می شود که اتحادیۀ اروپایی و آلمان به این نتیجه رسیده اند که اتحاد میان ایران و روسیه در ارتباط با مسائل خاورمیانه و شمال آفریقا از لحاظ سیاسی می تواند نقش بااهمیتی ایفا کند و ایران تمایل دارد دست به همکاری های نزدیک تر امنیتی و نظامی با روسیه بزند. زمینه های چنین همکاری ای از مدت ها پیش مهیا شده و به این ترتیب نوعی 'بلوک قدرت' بانفوذ بین تهران و مسکو پیرامون هر یک از موضوعات این منطقه شکل گرفته است. چنین تحولی گرچه البته قدرت عمل منطقه ای اتحادیه اروپایی را بازهم محدودتر می سازد (نظیر سوریه)، اما همیشه هم لزوما مغایر با اهداف اروپایی ها نیست و چه بسا چنین اتحادی نقش ثبات بخشِ مطلوبِ نظرِ اروپا را هم -مثلا در افغانستان- دربرداشته باشد.
5- مهم این است که اتحادیه و آلمان تلاش کنند این نوع همکاری میان تهران و مسکو به 'بلوک بندی سیاسی' جدید و دائمی در منطقه منجر نشود به همین منظور برلین و بروکسل باید دست به همکاری های نزدیک تر اقتصادی و فنآوری با ایران بزنند و حوزه های جدید در همکاری های امنیتی فیمابین را نیز جستجو کنند.
6- همکاری انرژیِ اروپا و ایران در بلندمدت می تواند از کیفیت راهبردی برخوردارشود. در حال حاضر هیچ سیاست مشترکی در داخلِ اتحادیه، متفرق تر و چندوجهی تر از سیاست انرژی اش نیست. اتکاء شکننده به منابع انرژی روسیه از یک سو و مداخلات و حتی بعضا سابوتاژ انرژی از سوی ایالات متحده، اروپای نیازمند به انرژی را در تنگنا قرارداده است. سیاست های بازدارنده و تحریمیِ آمریکا علیه بخش انرژی ایران و حبس کردنِ منابع نفت و گاز از یک سو و همین طور سیاست های تخریبی روسیه علیه توزیع بین المللی منابع گاز ایران نمی تواند تا ابد ادامه یابد و در شرایط حاد با نیازهای راهبردی اروپا تصادم جدی پیدا خواهد کرد و مخصوصا به حوزۀ سازش های اقتصادیِ اروپا و آمریکا کشیده خواهدشد.
7- اتحادیه اروپایی به این نکته اذعان دارد که شکنندگی مرزهای ایران به دلیل جنگ، کشور را با چالش های سنگینی رویارو ساخته است. اتخاذ سیاست های ریاضتی در شئون دفاعی توسط ایران فقط ناشی از انگیزه های ایدئولوژیکی نیست. جز روسیه و یا شاید در مواردی چین، ایران گزینه ای برای تقویت بنیه دفاعی خود در منطقۀ متشنج که با رقابت میان ایران و سعودی باز هم در حال تشدید است، در اختیار ندارد.
8- اتحادیه اروپایی با توجه به مجموعه تحولات، فعل و انفعالات سیاسی و امنیتی در منطقۀ خاورمیانه و شمال آفریقا و با نگاه واگرا به شکل گیری بلوک سیاسی و امنیتی جدید میان ایران و روسیه معتقد است که: اولامناقشه ایران–سعودی باید تخفیف یابد؛ ثانیا: تشدید تنش جدید میان ایران و اسرائیل در سوریه و لبنان و گسترش محتملِ آن اصلا به نفع امنیت اروپا نیست و باید از آن جلوگیری شود. دست اروپا در تخفیف تنش میان ایران و سعودی چندان گشاده نیست اما اروپا و مخصوصا آلمان تمایل جدی دارند نقش واسطه میان ایران و اسرائیل در ایجاد نوعی تفاهم نانوشته بر سر توزیع حوزۀ نفوذ و ایجاد حائل های امنیتی پایدار در سوریه و لبنان ایفا کنند.
9- اروپا برخلاف آمریکای شمالی دچار توهم نیست، به موقعیت ایران و نقش با اهمیت منطقه ای ایران و به درایت رهبران سیاسی جدید ایران پی برده و واقف است که ایران به طورفزاینده ای از فضای پویای اجتماعی و پلورالیسم عمومی خاصِّی برخوردارمی شود و لاجرم از پایداری سیاسی درخور توجهی هم برخوردار می شود. اروپا می خواهد با ایران ارتباط داشته باشد و نمی خواهد روسیه و یا چین را همچنان به عنوان دست برتر و فعال مایشاء در آن ببیند.