counter create hit پروانه با عشوه گری پسران را سرکیسه می کرد تا اینکه مسلح شد
۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۱۰:۳۰
کد خبر: ۲۷۲۶۸۰

پروانه با عشوه گری پسران را سرکیسه می کرد تا اینکه مسلح شد

خرداد: دختر 17 ساله که زندگی آشفته ای داشت وقتی مسلح بود دستگیر شد.

دختر 17ساله ای به نام پروانه که به اتهام حمل سلاح دستگیر شده بود درحالی که ادعا می کرد هیچ شناختی از اسلحه جنگی ندارد و تنها درجریان یک عشق خیابانی درگیر ماجرایی مسلحانه شده است به مشاوره و مددکار اجتماعی کلانتری  گفت: کودک خردسالی بودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند من از درگیری ها و اختلافات پدر و مادرم چیزی به خاطر ندارم، اما آن چه از اطرافیان و مادرم شنیده ام این است که پدرم فردی معتاد به مواد مخدر بوده و رفتار مناسبی با مادرم نداشته است آن ها همواره با یکدیگر دعوا می کردند و روزگار خوشی نداشتند تا این که دیگر چاره ای جز طلاق نمی بینند و در حالی که من کودکی خردسال بودم از یکدیگر جدا می شوند.

دختر نوجوان ادامه داد: پس از این ماجرا مادرم حضانت من وخواهر بزرگ ترم را به عهده گرفت. این گونه بود که زندگی جدید ما در کنار مادر آغاز شد آن روزها مادرم در یک مرکز نگهداری کودکان کار می کرد و با حقوقی که می گرفت زندگی آرامی را سپری می کردیم اما 7سال بعد مادرم با یکی از همکارانش ازدواج کرد و مسیر زندگی ما نیز تغییر کرد آن زمان خواهر بزرگ ترم به سن 14سالگی رسیده بود که با جوانی به نام معین ازدواج کرد اما او خیلی زود متوجه شد همسرش اعتیاد دارد و از او طلاق گرفت.

در همین سال ها مادرم صاحب 2 فرزند دیگر شده بود و ناپدری ام تبعیض زیادی بین من و فرزندانش قائل می شد تا این که سال گذشته با فردی به نام صادق نامزد شدم و درس را رها کردم اما نامزدی ما تنها چند ماه طول کشید چرا که مادرم چند بار خلاف کاری های او را دیده بود و بدین ترتیب نامزدی ما به ازدواج نینجامید.

پس از این ماجرا تصمیم به ادامه تحصیل گرفتم و با چند نفر در مدرسه دوست شدم دیگر موضوع دوستی خیابانی برایم عادی شده بود و با یکی دیگر از دوستانم سعی می کردیم با عشوه گری پسرها را سرکیسه کنیم در این میان جوان پراید سواری که همیشه ما را تعقیب می کرد از من خواست تا سوار خودرویش شوم او گفت مدتی است تو را زیر نظر دارم و می خواهم تو را به عقد موقت خودم دربیاورم او سپس به مادرم زنگ زد و موضوع را گفت مادرم با این که می دانست جلال فرد خطرناکی است قبول کرد و با او قرار گذاشت در این هنگام جلال اسلحه کلت را به دستم داد و گفت این را پنهان کن تا وقتی لازم شد به من بدهی، اما من وقتی مادرم را در سر قرار دیدم با اسلحه به سوی او فرار کردم و ...

ولی چند ساعت بعد هنگامی که قصد تحویل اسلحه به ماموران را داشتم دستگیر شدم
برچسب ها: حوادث ، سرقت ، اسلحه ، کودکان
ارسال نظرات
پربحث ترین عناوین