به گزارش خرداد، روزنامه آرمان نوشت: رأس ساعت ۵:۳۰ پردههای جایگاه کنار میرود؛ دانشجویان به سمت جلو هجوم میبرند. دستها رو به آقاست با شعارهای محکم «ای رهبر آزاده؛ آمادهایم آماده». بعضی چشمشان پر از اشک است. آقا میخواهد دانشجویان بنشینند، اما حالا کسی عقببرو نیست. همه در یک فشردگی مطلق بسر میبرند. قاری شروع میکند به خواندن از آیه ۲۴ سوره انفال. حالا نوبت بچههاست که شعرشان را همخوانی کنند. آقا هم یک نسخه از شعر را در دست دارند و میخوانند. دانشجویان به این مصرع میرسند که «پشت هر لبخند دشمن یک کمین است» و آقا با تکان دادن سر تأیید میکنند. این تأیید در بیت بعد هم که اشاره به «خودکفایی» دارد، دوباره تکرار میشود. همان اول کار، مجری چند خط و نشان برای سخنرانها میکشد: «امسال برای اولین بار یک تریبون مجزا برای مجری در نظر گرفته شده تا مدیریت زمان هم بهتر انجام شود. هر نفر ۷ دقیقه!» بعد رو به آقا میگوید: «آقا اجازه هست جلسه را با صحبت دانشجویان شروع کنیم؟» آقا با خنده میگویند: «این جلسه که اجازه نمیخواهد؛ جلسه برای همین تشکیل شده که بچهها صحبت کنند» جمع هم میخندد و صلوات میفرستد.
دانشجویان چه گفتند
فرشاد متبوع دانشجوی نخبه دانشگاه شریف اولین سخنران است که انگار به نمایندگی از دانشجویان بنیاد نخبگان آمده است. انتقاد دارد از توجه نکردن به پژوهش و طرحهای خلاقانه و دیوانسالاری در حوزه آموزش عالی. چند پیشنهاد هم میدهد و آقا از حرفهایش یادداشت برمیدارند. سپس نقد تند و تیزی به سازمان تأمین اجتماعی میکند که دوباره آقا دست به قلم میشود. صحبتش که تمام میشود، پیش آقا میرود و آقا تحسینش میکنند. مجری از رعایت زمان توسط اولین سخنران تشکر میکند و میگوید امیدوارم تا آخر مراسم همه رعایت کنند؛ جمع بلند میگوید احسنت! نفر دوم نماینده گروههای جهادی است. آرام صحبت میکند، اما دغدغههایی جدی از روستاهای دورافتاده به حسینیه امام خمینی آورده آقا تبسمی بر لب دارند و جمعیت اینبار احسنتی بلندتر و یکصداتر میگویند. در لابهلای صحبتش هم یکی دو احسنت بیمورد دیگر هم از گوشه و کنار حسینیه به گوش میرسد. صحبتش که تمام میشود، مجری به حالت تذکر به جمعیت میگوید؛ اگر میشود بیجا احسنت نگویید. اینبار با صدایی بلندتر در جواب او میگویند: احسنت! نفر بعدی نماینده جامعه اسلامی دانشجویان است. حسین اخگرپور صحبتش را با این عبارت شروع میکند: «بسما... و با... و علی مله رسولا...» از خواندن این عبارت آقا تعجب میکنند که قرار است اخگرپور بعدش چه بگوید. با تعجب به او نگاه میکنند. او متنش را با جملهای از شهید بهشتی ادامه میدهد که «من تلخی برخورد صادقانه را به شیرینی برخورد منافقانه ترجیح میدهم». اخگرپور کاغذهایش را روی تریبون جا میگذارد و پیش آقا میرود. با لهجه شیرین ترکیاش با آقا صحبت میکند. آقا هم به ترکی از او میپرسند اهل کجایی؟ جوابش را که میشنوند، با خنده به او میگویند نزدیکیهای خامنه است. بعد هم آقا در واکنش به ابراز نگرانی او برای آینده انقلاب و فردای انقلاب، یک جمله آرامبخش میگویند «نگران فردا نباشید؛ خدای امروز، همان خدای فرداست؛ شماها هم که هستید». اسماعیل کوهیمقدم دبیر دفتر تحکیم وحدت پیشنهاد دارد آقا جلسهای با کارآفرینان جوان برگزار کنند؛ آقا یادداشت میکنند. کوهیمقدم گریزی به مسائل زنان میزند و کنایهای به معاونت زنان و خانواده در دولت «معاونت امور زنان و مثلا! خانواده و فراکسیون زنانِ مجلس بر خاکستر فمنیستی کردن جامعه میدمند» حالا دخترها «احسنت» میگویند. آنقدر هماهنگ هستند که پسرها همه میخندند. محمدجواد معتمدینژاد نماینده جنبش عدالتخواه دانشجویی باید پشت تریبون بیاید. قبل از شروع مراسم در توئیتر وعده یک متن توفانی را داده است. خیلی تند صحبت میکند و کلامش محاورهای است. متنش تماما در حوزه عدالتخواهی است. نقد قوه قضائیه و چند کنایه به صداوسیما! از رویکرد «تو چهکارهای؟» در قوه قضائیه انتقاد میکند. صحبتش که تمام میشود و پیش آقا میرود، آقا میگویند «خب دردها را گفتید، راهحلها را هم از نظر خودتان بگویید. تشکل شما سالهاست که مورد تأیید من است، در همین دو موضوع که از من سؤال کردید (صداوسیما و قوه قضائیه) راهحلها را هم از نظر تشکل خودتان بنویسید و بدهید». معتمدینژاد که حالا حسابی شارژ شده، میپرسد بنویسیم به دستتان میرسد؟ آقا میگویند: بله حتما. نوبت به نماینده بسیج میرسد. صحبت از «آستان کاخ سفید» و «دخیل بستن به پنجرههای کاخ الیزه و باکینگهام» توسط مسئولان میکند.
دریافت متن سحر مهرابی
بعد از او سحر مهرابی نماینده نشریات دانشجویی پشت تریبون میآید. محور سخنرانیاش را گذاشته بر قانون و توجه به قانون اساسی. کنایههایی هم درباره حصر فتنهگران میزند و آن را نادرست میداند. دانشجویان، اما با شعار «مرگ بر فتنهگر» همراهیش میکنند. او که اتفاقا ترجیعبند سخنانش رعایت مّر قانون است، بر خلاف دیگران به جای ۷ دقیقه وقت قانونی، ۱۰ دقیقه صحبت میکند و به تذکر مجری هم توجهی ندارد! چند نفر از آن وسط داد میزنند «مدعی قانون؛ بیشتر از ۷ دقیقه صحبت کردن بیقانونی است» آقا دستشان را بالا میآورند به نشانه آنکه بگذارید صحبتش را بکند. صحبتش که تمام میشود مجری با کنایه میگوید: «خوب نیست از قانون صحبت کنید و خودتان بیقانونی کنید» جمعیت برای اولین بار جدی جدی به مجری «احسنت» میگوید! مهرابی هم مانند بقیه دانشجویان بعد از صحبتش پیش آقا میرود. آقا میگویند متنی را که خواندید به من بدهید. متنش را میدهد. آقا میگویند «دانشجوها همه بچههای من هستند». به آقا میگوید شیرازی است و درخواست یک هدیه میکند. آقا میگویند قرآن بهتان هدیه میدهم. حالا نیمه دوم دیدار است و وقت صحبتهای آقا و دانشجویانی که بسان کلاس درس پای صحبت استاد نشستهاند. آقا میگویند جلسه متنوع بود؛ انتقاد، گلایه، اعتراض و تأیید؛ همهچیز بود و به معنای واقعی دانشجویی.
انتقادها و اعتراضها
حالا آقا خودشان را در جبهه دانشجویان تعریف میکنند و میگویند بسیاری از اعتراض و انتقادهای شما اعتراضها و انتقادهای خود من به دستگاه هاست، اما حل کردن و دسترسی به آرمانها هم بهسادگی میسر نیست. آقا مثال صداوسیما را میزنند و میگویند «بنده در مواجهه با صداوسیما -چه در مدیریت فعلی و چه در مدیریتهای قبلی- همواره در موضوعات مختلف موضع انتقادی داشته و دارم» آقا درباره مجال ندادن به انتقادها در صداوسیما که برخی دانشجویان در صحبتهایشان بود، آنطرف قضیه را هم میگویند که برخی دولتیها طاقت همین انتقادهای موجود در صداوسیما را هم ندارند و مکرر پیش ایشان میآید و از مطالب انتقادی برخی برنامههای صداوسیما مثل ۲۰:۳۰ گلایه میکنند. جمعیت میخندد و وزیر بهداشت هم لبخندی میزند. بعد آقا حاشیهسازی و سرگرم شدن به حاشیهها را از موانع رسیدن به آرمانهای انقلاب میخوانند و این بار به صحبتهای نماینده انجمنهای اسلامی درباره کنسرتها گریز تأییدآمیز میزنند.
مشکلات؛ داخلی و درونی
آقا نگاهی به ساعت میاندازند و میگویند بخش دیگر حرفهایم در مورد دانشگاه و تشکلهاست که نمیدانم وقت میشود یا نه؛ دانشجویان میگویند بعد از افطار وقت هست. آقا با خنده جواب میدهند «آقایون از کیسه خلیفه میبخشند؟» همه میخندند. «برخی میگویند چرا رهبری همه مشکلات را گردن آمریکا و انگلیس خبیث میاندازد» آقا همین جا مکث میکنند و میگویند «خب خدا لعنت کند آمریکا و انگلیس خبیث را، اما بنده بیشتر مشکلات و موانع را داخلی و درونی میدانم که البته دشمنان از آنها سوءاستفاده میکنند.» آقا تعریض دیگری هم به دانشجویان میزنند که برای رسیدن به آرمانها باید صبور بود نه مثل بچههایی که خانوادهشان تازه غذا را روی گاز گذاشته و زیرش را روشن کرده، اینها مدام پا میکوبند که من غذا میخواهم. صبر انقلابی در کنار خشم انقلابی، تعبیری است که آقا روی آن تکیه میکنند. دست آخر تأکید آقا بر نیاز به صراحت و شجاعت در مطالبهگری است. استاد در پایان درس امروز یک فراخوان مهم به لشکر جوانان مؤمن و انقلابیش میدهد: همه باید وارد میدان مطالبه و تحقق آرمانهای انقلاب بشوید. بعد هم میگویند «البته امروز و از آنچه بچهها گفتند مشخص است هم صراحت دارند هم شجاعت. اگرچه من برخی از حرفها را قبول ندارم، اما شجاعت را قبول دارم» آقا دوباره به ساعت نگاه میکنند و میپرسند: اذان که نشده؟ جواب میشوند «چرا شده» آقا رو به دانشجویان میگویند «خب وقت تمام شد» دانشجویان دوباره تقاضای ادامه جلسه بعد از افطار را دارند که آقا با خنده، اما محکم «والسلام علیکم و رحمها... » میگویند تا پرونده کلاس این رمضان نیز پای درس استاد بسته شود.