ماجرای ترورهای نافرجام «فیدل کاسترو» تنها قصه گلولهها و سیگارهای برگ نبود. ماجرای نبرد دو فکر و اندیشه بود: استثمار و استعمار و استقلالخواهی و آزادیطلبی.
به گزارش خرداد حدود نیم قرن سازمان سیا و کوباییهای تبعیدی که در امریکا به سر میبردند تلاش کردند با آزمودن راههای گوناگون ترور، رهبر کوبا را از سر راه خود بردارند.
اما هیچکدام از این طرحهای عجیب و غریب موفقیتآمیز نبود و احتمالاً فقط بسیاری از آنها همانند طرحهای عجیبی که در فیلمهای جیمزباند میبینیم، وهمآلود و خیالانگیز تلقی شدند.
«فابین اسکالانته» که زمانی وظیفه حفاظت از جان فیدل کاسترو را برعهده داشت، مدعی است 638 بار به جان فیدل کاسترو سوءقصد شد. او کتابی 250 صفحهای درباره همین سوءقصدها نوشته که عنوان آن «عملیات اجرایی: 638 راه برای کشتن کاسترو» است.
به گفته او بیشترین سهم در انواع سوءقصدهایی که به جان «فیدل کاسترو» شده به سیگار برگها تعلق دارد علاقه «فیدل کاسترو» به سیگار برگ موجب شده بود تا سالها سازمان سیا به فکر استفاده از این حربه برای کشتن «کاسترو» باشد. سیگار برگهای انفجاری که بنا بود در صورت کاسترو منفجر شوند، معروفترین و پرکاربردترین راه سوءقصد به جان کاسترو از سوی سازمان سیا بود. سیگارهای آغشته به زهر هم بخش دیگری از سوءقصدهای سیگاری کاسترو را تشکیل میدادند. در پی این نوع سوء قصدها فیدل سیگار را ترک کرد.
یکی دیگر از کارهایی که کاسترو به انجام آن علاقه داشت و سازمان سیا سعی کرد از طریق آن اقدام به ترور فیدل کند، شنا در ساحل کوبا بود. اسکالانته مدعی است، سازمان سیا برای این کار متوسل به حلزونهای خاص دریای کارائیب شد. این حلزونها که خیلی بزرگ هستند، میتوانند مقدار زیادی مواد منفجره را در لاک خود جای دهند. اسنادی که از زمان ریاست جمهوری کلینتون بهدست آمده، حاکی از آن است که چنین طرح و نقشهای برای کشتن کاسترو پیاده شد، اما همانند صدها طرح و نقشه دیگر فقط روی کاغذ طراحی شد و به سرانجام نرسید. نقشه زیرآبی دیگری که سازمان سیا برای کاسترو کشیده بود، آلوده کردن لباس شنای کاسترو به قارچهای سمی و مهلک بود.
اگر بخواهیم نگاهی دقیقتر به تاریخچه سوءقصد علیه کاسترو بیندازیم، میبینیم این اقدامات درازایی به اندازه حکومت کاسترو داشتهاند. یعنی درست از سال 1959 که کاسترو موفق شد حکومت کوبا را به دست گیرد، تا پایان حیات سیاسی وی در سال 2006 بارها علیه وی سوءقصد شده است.
در روز قتل جان. اف.کندی نیز تلاش شد کاسترو با قلمی که در واقع یک سرنگ زهر بود، مسموم و کشته شود. اما این نقشه قتل نیز که باید در پاریس اجرا میشد، به موفقیت نرسید.
آخرین و جدیترین سوءقصدی که به جان کاسترو شد مربوط به سال 2000 بود. زمانی که کاسترو برای دیدار از پاناما به این کشور رفته بود. طبق برنامهای که از قبل تنظیم شده بود، کاسترو باید در پاناما سخنرانی میکرد. مکان سخنرانی نیز از قبل مشخص شده بود. بر همین مبنا سازمان سیا که قصد داشت فیدل کاسترو را به قتل برساند 90 کیلو مواد منفجره زیر جایگاهی که کاسترو باید روی آن سخنرانی میکرد، جاسازی کرد اما درست قبل از شروع سخنرانی محافظان شخصی کاسترو، اقدام به بازرسی محل کردند که در نتیجه مواد منفجره را پیدا کردند و فیدل کاسترو یک بار دیگر از خطر سوءقصد جست.
تمام نقشههایی که برای کشتن رهبر کوبا طراحی شدند، هر یک به نوعی موجب ایجاد تغییراتی در زندگی او شد، «کاسترو» در نخستین سالهای حکومت خود عادت داشت به تنهایی در خیابانهای هاوانا قدم بزند و با مردم خود روبهرو شود. اما بعدها مجبور شد این رویه را تغییر دهد و شروع کند به کار گرفتن محافظان شخصی، این روال در طول دهههای بعد بهگونهای پیش رفت که کاسترو مجبور شد علاوه بر استفاده از محافظان شخصی در طول روز بارها و بارها مکان خود را تغییر دهد.
ترورهای نافرجام
کاسترو و تلاشهای امریکا برای رسیدن به چنین مقصودی چنان مضحکهآمیز شد که باعث شد «نیویورکر» در یکی از شمارههای خود به شوخی درباره آن چنین بنویسد: «روزی قرار میشود برای کاسترو یک حیوان خانگی بیاورند بعد از تصمیمگیری برای او یک لاکپشت انتخاب کرده و میبرند. کاسترو ابتدا خوشحال میشود اما بعد وقتی به او میگویند این حیوان 100 سال عمر میکند، آن را بر میگرداند و میگوید: «نگه داشتن این حیوان یک ایراد بزرگ دارد و آن اینکه تا میآیید به آن عادت کنید، میمیرد و شما تنها میشوید.»
روزنامه ایران