خرداد: چطور وقتی که برای بار نخست، محمد امامی، تهیهکننده سریال «شهرزاد» به اتهام دست داشتن در پروندهی اختلاس 8 هزار میلیارد تومانی صندوق ذخیرهی فرهنگیان، دستگیر شده بود، کارگردان و بازیگران این سریال، تا ابهامزدایی از منابع مالیاش، دست از کار نکشیدند و حتی در برابر پویش توییتری «نه به شهرزاد»، «آری به شهرزاد» را علم کردند؟ چگونه است که کارگردانان و بازیگران فیلمهایی همچون «خوب بد جلف» و «مصادره» که با سرمایهگذاری امامی ساخته شدهاند، خود را ملزم به پاسخگویی نمیبینند؟
این، ماجرای تازهای نیست. چنین پرسشهایی هنگام بازداشت بابک زنجانی هم دربارهی کارگردانان و بازیگران فیلمهایی همچون «سیزده» و «نقش نگار» پرسیده میشد.
برای یافتن پاسخ چنین پرسشهایی، تمرکز بر افراد ره به جایی نخواهد برد؛ چرا که آنچه چنین رفتارهای همانندی را در میان سینماگران به وجود میآورد، نه ویژگیهای شخصی آنها، بلکه ساختار و مناسباتی است که آنها در چارچوب آن فعالیت میکنند.
بسیاری از جامعهشناسان هنر، باور دارند که همهی آنچه که ما به آن هنر میگوییم، چیزی جز تولید کالای فرهنگی به قصد فروش در چارچوب روابط بازار نیست؛ به همین خاطر آنها مجموعهی سرمایهگذار، تولیدکننده (یا همان هنرمند)، پخشکننده و مصرفکننده و مناسبات میان آنها را یک صنعت مینامند.
با آنکه میتوان این دیدگاه دربارهی همهی شکلهای هنر، از جمله شعر و رمان را کمی افراطی دانست، اما دربارهی حوزههایی همچون سینما، دستاویز خوبی برای تحلیل به دست میدهد. البته بعضی از خود جامعهشناسان هم به کمینهای از استقلال در تولید هنری قائل هستند بسیاری از جامعهشناسان هنر، باور دارند که همهی آنچه که ما به آن هنر میگوییم، چیزی جز تولید کالای فرهنگی به قصد فروش در چارچوب روابط بازار نیستاما این حد از استقلال با میزان حل شدن یک حوزهی هنری خاص در روابط بازار یا به بیانی دیگر با میزان ورود «سرمایه»، رابطهای وارونه دارد. سادهتر بگوییم؛ هر حوزهای که سود بیشتری در آن باشد، کمتر از این استقلالِ هر چند اندک، بهرهمند خواهد بود.
افزون بر این، با از دست رفتن کامل این استقلال، «هنر» هم از آن حوزهی خاص رخت بر میبندد. به همین خاطر، با نگاه به «سرمایه»هایی که در حوزهی سینما جریان دارد، با صرف نظر از نوادر، میتوانیم ادعا کنیم که همان میدان بسیار تنگ مستقل هنری هم در این حوزه یافت نمیشود. بنابراین سینماگران و به ویژه بازیگران را نه «هنرمند» بلکه میتوان صنعتگر یا تولیدکنندههایی دانست که بنا بر منطق کسبوکار به دنبال «بیشینه» کردن سود هستند؛ خواه این سود پول باشد، خواه شهرت و خواه نفوذ و رابطه.
سینماگرانی که با این سرمایهها به تولید اثر پرداختهاند، بنا بر منطق «بازار»ِ خود رفتار کردهاند؛ این ماییم که انتظار نادرستی از آنان داشتهایم. باید دقت کرد که این نوشته هرگز به دنبال اتهامزدایی از این افراد نیست بلکه میخواهد توجه را از افراد به سوی مناسباتی که چنین رفتارهایی را سبب میشوند، بکشاند؛ مناسباتی که بخشی از آنها پیشتر شرح داده شد.
اما این همهی ماجرا نیست. هنوز یک حلقه از آن کم است. اگر سینما، یک صنعت است و سینماگران، عوامل این صنعت، پس چه چیز باعث میشود که ما بازیگران را هنرمند بدانیم؟ چه چیزی بر آنها برچسب هنرمند بودن میزند و چنین نقشی برای آنان میآفریند؟
جامعهشناسان هنر میگویند، پاسخ را باید در همان عنصری جُست که ویژگی هنری را از این عرصه زدوده است؛ سرمایه و روابط بازار. سرمایه، این توان را دارد که با ابزارهایی همچون رسانه و دیگر تولیدات فرهنگیاش، بر کالای فرهنگیای که منافعش را تأمین میکنند و چرخش را میچرخانند، برچسب هنر بودن بزند و سازندهی آن را هم به عنوان هنرمند به ما بقبولاند. البته این حکم دو سویه نیست؛ به آن معنی که نمیتوان گفت همهی آثار هنری بیشک، در چارچوب روابط بازار بوده و منافع سرمایه را فراهم میآورند؛ هر چند کسانی هم هستند که چنین باوری دارند. برگردیم به حلقهی پایانی. وقتی بازیگران در چنین نقشی جای میگیرند، همان کاری را میکنند که بلد هستند؛ یعنی نقششان را بازی میکنند. نمودهایی از این مسئله را میتوان در اظهار نظرهای آنان دربارهی سیاست، اقتصاد، ادبیات، فرهنگ و جامعه دید؛ آنها در واقع بر کرسی مراجعِ اصلی این حوزهها تکیه زدهاند.
اینها هرگز به این معنا نیست که نباید از افراد پرسشگری کنیم؛ بلکه به آن معناست که پرسشگری از افراد، بدون پرسشگری از مناسباتی که آنها را در این جایگاه نشانده است، بدون نشانه رفتنِ چیزی که رفتار آنها را هدایت میکند، ره به جایی نخواهد برد.اینها هرگز به این معنا نیست که نباید از افراد پرسشگری کنیم؛ بلکه به آن معناست که پرسشگری از افراد، بدون پرسشگری از مناسباتی که آنها را در این جایگاه نشانده است، بدون نشانه رفتنِ چیزی که رفتار آنها را هدایت میکند، ره به جایی نخواهد برد. اما چطور چنین کاری کنیم؟ حساسیت نسبت به عوامل سازنده، سرمایهگذاران و بازیگرانِ فیلمهایی که برای دیدنشان به سینما میرویم یکی از راهکارهاست اما راهکار بنیادیتر، بازنگری در جایگاه و نقشی است که برای بازیگران و «سلبریتیها» قائل هستیم؛ همان جایگاهی که به هنگام بروز چنین رفتارهایی از آنان، باعث شگفتی ما میشود.
اما در این میان، اظهار نظرهایی که به برخی ویژگیهای شخصی سلبریتیها میپردازند، به کلی در مسیر چنین بازنگریای اخلال ایجاد میکنند. نمونهای از این اظهار نظرها، یادداشتی است که با عنوان «فرخنژاد سرمایهی ایران است» در روزنامهی شرق چاپ شده است. در این یادداشت نویسنده از فرخنژاد در برابر هجمههای اخیر با جملههایی این چنین دفاع میکند: فرخنژاد «تأکید کرد در هر شرایطی حاضر است از جیب و نفوذش استفاده کند تا مبادا اشکی جاری شود.» این اظهارنظرها نکتههایی را نادیده میگیرند.
پرسش اصلی این نیست که «چرا بازیگران فعالیت خیریه نمیکنند؟» مدعای اصلی هم این نیست که بازیگران موجودات پلیدی هستند که هرگز به فکر همنوع نیستند و هیچ آبی از دستشان نمیچکد. مشکل، همان «جیب»هایی است که فروچکیدن قطرههایی از آن به صورت خیریه، تصویر ما را از واقعیت مخدوش میکنند. مشکل همان «نفوذ» و همان جایگاه افراشتهای است که «سلبریتی»ها بر آن نشانده میشوند.
ایسنا