خرداد: مرد ورشکسته که به خاطر عصبانیت همسرش را به قتل رسانده بود در نخستین جلسه بازجویی جزئیات بیشتری را از این حادثه بازگو کرد.
این حادثه بامداد جمعه 28 دی رخ داد اما مرد میانسال 7 ساعت کنار جسد همسرش ماند و سپس با مأموران کلانتری 109 بهارستان تماس گرفت و راز قتل را برملا کرد. گزارش این جنایت به بازپرس سجاد منافی آذر اعلام شد و لحظاتی بعد بازپرس شعبه سوم دادسرای امور جنایی تهران و تیم تحقیق راهی محل شدند. مرد جوان بازداشت شد و به قتل همسرش اعتراف کرد.
گفتوگو با متهم
شهریار، 43 سال دارد، دوبار ازدواج کرده و از هر ازدواجش نیز یک فرزند پسر دارد. میگوید از قتل همسرش پشیمان است.
اختلافت با همسرت سر چه بود؟
اختلاف مان سر مسائل مالی بود. از وقتی ورشکسته شده بودم مدام غر میزد و گلایه میکرد. آن شب هم دعوایمان شد. داشتم مشروب میخوردم که غر زدن هایش شروع شد و سر همین مسأله با هم بحثمان شد. عصبانی شده بودم تحمل شنیدن صدایش را نداشتم به طرفش رفتم و دستم را روی گلویش گذاشتم از حرکت که ایستاد رهایش کردم.
چرا این کار را کردی؟
می خواستم بترسد و دعوا را تمام کند. در همین حین پسر کوچکم که در اتاقش بود شروع به گریه کرد. به سراغ او رفتم و بچه را به طبقه پایین که خانه پدرم بود بردم. حدود نیم ساعتی آنجا بودم، چون صدایی از همسرم نمیآمد مشکوک شدم و به طبقه بالا رفتم. همسرم روی تخت افتاده و صورتش کبود و بدنش سرد بود. آن موقع بود که متوجه شدم چه کرده ام.
بعد چکار کردی؟
به طبقه پایین رفتم و موضوع را به خواهرم گفتم. دوباره به طبقه بالا برگشتم نه میتوانستم کنار جسد باشم و نه دلم رضایت میداد پایین بمانم.
چه شد که با پلیس تماس گرفتی؟
عذاب وجدان، همسرم را دوست داشتم. من نمیخواستم چنین اتفاقی بیفتد.
چرا ورشکسته شدی؟
من در بازار مغازه صنایع دستی و لوازم آرایشی دارم. برای خرید جنس 200 میلیون تومان نزول گرفتم و ماهی 5 درصد باید سود میدادم. از بد روزگار قیمت دلار بالا رفت و نتوانستم پول نزول را پس بدهم. روز به روز بدهیام بیشتر میشد. تا جایی که الآن 600 میلیون تومان بدهی دارم. مغازهام را اجاره دادم و خودم به مغازه پدرم آمدم تا بتوانم قرض هایم را بدهم ولی نتوانستم.
با همسرت چطور آشنا شدی؟
یکی از دوستانم او را معرفی کرد. او یک بار ازدواج کرده بود و من هم از همسر اولم جدا شده بودم و یک پسر داشتم. اما بعد از ازدواج پسرم با خانوادهام زندگی میکرد و من و همسرم هم در طبقه بالای خانه پدریام زندگی میکردیم.
چرا فرار نکردی؟
عذاب وجدان داشتم. من واقعاً نمیخواستم قتلی مرتکب شوم و همسرم را دوست داشتم.
همیشه مشروب میخوری؟
نه. گاهی مشروب میخوردم تا آرام شوم اما بدتر شد و دست به قتل زدم. پول نزولی و مشروبات الکلی زندگیام را نابود کرد. از یک طرف همسرم را از دست دادم و از یک طرف هم بچه هایم وضعیتشان نامشخص است.