خرداد: شهری که نزدیک ۶۰ هزار نفر جمعیت دارد، یک پمپگاز هم ندارد و دو برابر شدن کرایه سرویسهای روستایی بعد از افزایش قیمت بنزین میطلبد تا هرچه سریعتر خواسته مردم شهرستانهایی مانند راز و جرگلان برآورده و مشکلات ایجاد شده فعلی آنها رفع شود.
به گزارش خرداد از فارس، در جاده خاکی و پرپیچ وخم اویاخلی به جرگلان، سو سوی یک نور کوچک نظرم را جلب کرد. ماشین سرعت زیادی نداشت؛ اما باز هم احتیاط کرده و سرعت را کمتر کردم. نزدیکتر که شدم؛ دیدم دو جوان با کمک نور ضعیف موبایل در حال طی مسیر هستند. کنارش توقف میکنم. شیشه را پایین میدهم و با دست اشاره میکنم. در این تاریکی، آنهم پیاده کجا میروید؟! به هم نگاهی میاندازند و همزمان با هم میگویند: جرگلان.
تعارفی میکنم و آنها را سوار میکنم. هر چند مسیر کوتاه است و مشخص؛ اما باز هم در آن تاریکی شب یک راهبلد کنارت باشد، ضرر نمیکنی! یکی از آنها که امیرمحمد نام دارد؛ در حین خاموش کردن چراغقوه موبایلش میپرسد: ما که تکلیفمان مشخص است، شما اینجا چهکار میکنید؟! میگویم برای تهیه یک گزارش از جادههای روستایی راز و جرگلان آمدهام و شام هم میهمان اهالی بامحبت این روستا شدیم و... میپرسم: شما از اهالی این روستا هستید؟ جوان دیگری که نامش الیاس است، میگوید: سرباز معلم هستیم. محل خدمت ما این منطقه است. توضیح میدهد که ماشین گیر نیاوردیم. مجبور شدیم شب را مزاحم یکی از دوستانمان در جرگلان شویم.
با تعجب میپرسم: مگر شما از کجا میآیید؟ امیرمحمد میگوید: هر روز صبح از بجنورد به جرگلان میآییم. بعد از گران شدن بنزین سرویسی که با او هماهنگ کرده بودیم، کرایه را دو برابر کرد. یعنی هر روز رفت و آمد ۶۰ تومان آب میخورد. صحبتهایش را شمرده شمرده ادامه میداد. به اینجا که رسید با خنده تلخی گفت: « آخر ماه هم بود، پولی در بساط نداشتیم و مجبور به پیادهروی و آوارشدن سر یکی از دوستان!»
گویا افزایش قیمت بنزین تاثیرش را از آنچه فکر میکردم زودتر بر زندگی مردم گذاشته است. صحبت با آنها ادامه پیدا میکند، تا به مقصد رسیدیم. گپ و گفت با امیرمحمد و الیاس جرقه سوژه بنزینی را در ذهنم میزند! ساعت نزدیک ۹ شب بود. شهر جرگلان خلوت خلوت بود. برای همین با سرعت بیشتری به سمت بجنورد حرکت میکنیم.
پمپ بنزین را که میبینیم، راهنما میزنیم. دو ماشین در حال سوختگیری و در حال صحبت با اپراتور پمپبنزین. بلافاصله به سمت آنها میروم. بعد از معرفی خودم و شنیدن اینکه مسافرکش هستند، میپرسم: شنیدم کرایهها زیاد شده؟ یکی از آنها که پراید ۱۴۱ نقرهای داشت، از حرفم کمی ناراحت شد و با عصبانیت گفت: « شما هم اگر بنزین ۳هزار تومانی بزنی، کرایه را دوبرابر میکنی.» قبل از اینکه چیزی بگویم؛ گفت: کارت سوخت ماشین من هنوز نیامده، اگر زودتر اعلام میکردند که بنزین سهمیهبندی و گران میشود، من هم اینقدر بیخیال نبودم و کارتم را پیگیری میکردم»، صحبتش منطقی بود.
راننده دیگر که در آن لحظه مشغول پرداخت پول بود؛ با گفتن جمله «این هم شد، شهر» وارد صحبت شد. شهری که نزدیک ۶۰ هزار نفر جمعیت دارد، یک پمپگاز هم ندارد! با دست به برچسب سبزرنگ روی گلگیر که بر روی آن نوشته شده (CNG) اشاره میکند و میگوید: «خیر سرمان ماشین دوگانهسوز خریدیم تا پول سوخت کمتری بدهیم، اما هیچی!» صحبتش را با گلایه از عدم اختصاص بنزین به مسافرکشهای شخصی مثل خودش که در مسیرهای روستایی کار میکنند، کامل میکند.
صحبت با آن دو جوان سرگردان در جاده روستایی به خاطر افزایش دوبرابری کرایه و دو مسافرکش نالان از عدم وجود جایگاه گاز و بنزینی که به ماشینهای روستایی تعلق نمیگیرد؛ لایههایی دیگر از سوءمدیریت و عدم تامین زیرساخت برای طرح افزایش قیمت بنزین و سهمیهبندی را به رخ میکشد. تصمیمی که شاید با یک کارشناسی منطقی هزینههای کمتری بر دوش مصرفکننده میگذاشت!