counter create hit چرا ترامپ قابل مذاکره نیست؟
۱۰ بهمن ۱۳۹۸ - ۱۱:۰۰
کد خبر: ۳۳۴۷۴۲
منطق مشترک محافظه کاران آمریکایی از بوش پسر تا ترامپ

چرا ترامپ قابل مذاکره نیست؟

آمریکای ترامپ بی شک با ایالات متحده دوران اوباما تفاوت می کند، هر دو آمریکا را ابر قدرت می خواستند و می دانسته اند و برای آن تلاش و اهتمام داشته اند اما بی شک تفاوت است بین اوبامایی که گفت دکترین سیاست خارجی ایالات متحده باید از تمرکز بر مبارزان تندروی شیعی به سلفی های افراطی سنی تغییر کند تا ترامپی که بزرگترین نظامی مبارز با داعش را ترور می کند. از اوبامایی که مقابل نتانیاهو و سیاست های تندروانه خاورمیانه ای او ایستاد تا ترامپی که کل خاورمیانه را کادو پیچ تقدیم نتانیاهو می کند.
سرویس سیاسی خرداد-رضا رئیسی: جرج دبلیو بوش رئیس‌جمهوری ایالات متحده آمریکا در ۲۹ ژانویه ۲۰۰۲ در سخنرانی سالیانه خود در کنگره ایالات متحده آمریکا از واژه محور شرارت برای ایران، کره شمالی و سوریه استفاده کرده و صراحتا گفت هر کس با ما نیست بر علیه ماست. 18 سال بعد در 28 ژانویه 2020 دونالد ترامپ چهل و پنجمین رئیس جمهوری تاریخ ایالات متحده و هم حزبی بوش نیز از معامله قرن و «توافق صلح» خود برای خاورمیانه و فلسطینی ها رونمایی کرد.

به گزارش خرداد، 18 سال فاصله میان این دو اتفاق است و بسیاری از تحلیل گران نیز ترامپ را رئیس جمهوری متفاوت از همه اسلاف خود با رفتارهای عجیب و غریب و گفتارهای نامتعارف می دانند اما منطق هر دوی این اتفاقات یکی است و رویکرد مشترک و استراتژی ثابتی پشت آن است.

برای نئومحافظه کاران حاکم بر کاخ سفید فرق نمی کند که حوزه مورد بحث در خاورمیانه باشد یا آسیا پاسفیک، فرق نمی کند که قرار است پاسخ نظامی داده شود یا نسخه صلح نوشته شود، برای آنان همه چیز یک تعریف مشخص و یکسان دارد، تعریف منافع ملی با یک خوانش کاملا یکطرفه و بدور از هرگونه انعطاف نسبت به منافع متقابل طرف های دیگر، آنها همه چیز را با هم و یکجا می خواهند و از منظر آنان مذاکره یا توافق یا تفاهم یک معنا بیش تر ندارد و آن تبعیت محض و بی چون چرا نسبت به خواسته هایی است که خودشان تعریف و ترسیم کرده اند و مفاهیم را نیز از هر جنس و شکل در همین قالب تعریف می کنند.

وقتی از حقوق بشر حرف می زنند، یعنی حقوق «بشری: که همراستا با منافع و مطالبات آنان باشد، یعنی مهم نیست اسرائیل و عربستان با معترضان چگونه رفتار می کنند، اساسا بشر خوب و دارای امتیاز و حق بشری است که همراستا با آنان باشد تا حقوق حقه اش قابل استیفا و مطالبه گری شود.

نمونه اش آنکه کره شمالی چند دهه است به شکل فاجعه آمیز حقوق شهروندان خود را نقض و کم ترین اعتنا و التفاتی به منشور حقوق بشر ندارد اما ترامپ وقتی با او دست می دهد و لبخند تحویل دوربین می دهد، کلمه ای از حقوق بشر نمی گوید و تنها دغدغه اش برنامه موشکی کره شمالی است.

ترامپ که از حقوق معترضان ایرانی دفاع می کند و راجع به روزنامه نگاران ایرانی سخن می گوید و خود را دلسوز آنان می خواند از کنار مثله شدن روزنامه نگار معترض عربستانی گذر می کند و ...

وقتی ترامپ از مذاکره حرف می زند و خود را علاقه مند به گفت و گو نشان می دهد، یعنی بسیار خوب! بیاید دور میز بنشینم و عکس یادگاری بگیریم و آنچه من می گوییم را به خوبی و خوشی پذیرفته و همه در کنار هم به صلح و سلامت زندگی کنیم!

یکسال و اندی از عکس های یادگاری با کیم گذشت آیا ترامپ پشیزی عقب نشینی کرده و گامی به جلو برداشته است؟ او از توافق قرن رونمایی کرد و ادعا کرد که صلح و ثبات و آینده درخشان را برای فلسطینی های آواره به ارمغان آورده است!

توافق قرن یا توافق صلح اما چه بود؟ هر آنچه در همه این سال ها اسلاف پیشین ترامپ جرات و جسارت انجام آن را نداشته و لایه های تندرو سیاسی اسرائیلی به دنبال آن بودند، یکجا و با کمال مسرت تقدیم نتانیاهو کرد و بیست و هفت سال مذاکرات اعراب و اسرائیل را هم به زباله دان تاریخ فرستاد و هیچ چیزی عاید فلسطینی ها نشد.

اصول سیاست خارجی در ایالات متحده تقریبا یکسان است، مثلا حمایت بی چون و چرا و همیشگی از اسرائیل به عنوان مهم ترین شریک راهبردی و حتی بهتر بگوییم بخش مهمی از هیئت حاکمه آمریکا یا تلاش برای بسط هژمونی ایالات متحده در جهان تک قطبی پس از جنگ سرد اما طبیعی است که تاکتیک ها متفاوت است و بسته به فرد منتخب در مسند ریاست جمهوری حتی زوایای رسیدن به اهداف ثابت هم فرق می کند.

همانگونه که از اصول ثابت سیاست خارجی ما در جمهوری اسلامی به رسمیت نشناختن اسرائیل بوده و هست و استقلال از شرق و غرب شعار راهبردی دستگاه سیاست خارجی است اما در دوران روسای جمهوری مختلف تفاوت محسوسی در رویکردها و راه های رسیدن به اهداف تبیین و ترسیم شده است.

آمریکای ترامپ بی شک با ایالات متحده دوران اوباما تفاوت می کند، هر دو آمریکا را ابر قدرت می خواستند و می دانسته اند و برای آن تلاش و اهتمام داشته اند اما بی شک تفاوت است بین اوبامایی که گفت دکترین سیاست خارجی ایالات متحده باید از تمرکز بر مبارزان تندروی شیعی به سلفی های افراطی سنی تغییر کند تا ترامپی که بزرگترین نظامی مبارز با داعش را ترور می کند. از اوبامایی که مقابل نتانیاهو و سیاست های تندروانه خاورمیانه ای او ایستاد تا ترامپی که کل خاورمیانه را کادو پیچ تقدیم نتانیاهو می کند.

این ترامپ با رونمایی از معاهده صلح یا توافق قرن آخرین گام را برای اثبات بی چون و چرای این حقیقت برداشت که در نگاه او صلح، مذاکره و توافق یا هر گزاره ای از این دست یعنی تبعیت محض و تمام عیار و بی کم و کاست از خواست و مطالبات او، همین و بس.

این پندار البته یک معنا و مفهوم بیش تر برای طرف های مقابل ندارد و آن بطلان نگاه به هر گونه مذاکره و مفید بودن آن است. چرا که مذاکره یک تعریف شسته و رفته دارد، گفت و گو برای عبور از نقاط افتراق به منافع مشترک. با نگاه ترامپ نه گفت و گو معنا دارد نه منافع مشترک چرا که همه چیز در منافع امریکا خلاصه می شود. همان که بوش پسر هم گفته بود یا با ما هستید یا بر علیه ما. البته که ترامپ بسی عریان تر و بی پرده تر می گوید و عمل می کند   



 
ارسال نظرات
پربحث ترین عناوین