«چ» در مورد چمران است. نهایتاً بشود با تساهل گفت که «چ» در مورد پاوه است. این یادداشت اما درباره هاناست. هانا با بازی مریلا زارعی، شخصیت اصلی زن فیلم است که در کنار قصه اصلی فیلم، قصهای کوچک و فرعی دارد. هرچند حضور او در فیلم نه کم است، نه بیاثر. که به جرئت میشود گفت اگر هانا و قصه کوچک فرعیاش نبود، بار عاطفی فیلم بر زمین میماند.
از انقلاب چند ماه بیشتر نگذشته که ضدانقلاب کردستان در شهرهای کردنشین دست به شورش میزنند. میخواهند مستقل شوند. یک روز مریوان را به آشوب میکشند و روز دیگر سنندج را. «چ» اما در مورد آشوبهای پاوه است. دولت موقت برای مقابله با ضدانقلاب اقدام عملی انجام نمیدهد و حتی اجازه نمیدهد ارتش در پاوه وارد نبرد رودررو شود. در مرداد ماه سال 58 جنگ شش روزه پاوه آغاز میشود. حزب دموکرات با نیروهای پرشمار و تسلیحات فراوان، شهر را محاصره میکند. درحالیکه سپاه در یک حالت تدافعی، بدون کمک از خارج شهر، تمام سعی خود را میکند که شهر را حفظ کند. در همین گیرودار دکتر چمران به همراه تیمسار فلاحی، یکی به عنوان نماینده دولت و دیگری به عنوان نماینده ارتش، وارد پاوه میشوند. محاصره پاوه و جنگ داخلی، با تدبیر دکتر چمران و دستور امام به پایان میرسد: «به دولت و ارتش و ژاندارمری اخطار میکنم اگر با توپها و تانکهای مجهز تا ۲۴ ساعت دیگر به سمت پاوه حرکت نشود، من همه را مسئول میدانم.»
«چ» چهل و هشت ساعت از این جنگ شش روزه را روایت میکند و قصه هانا یکی از قصههای فرعی آن است. هانا از اهالی محلی پاوه است. برادرش؛ اویس از طرفداران حزب دموکرات و شوهرش؛ سیروان از یاران چمران است. به تعبیر سیروان تنها یکی از آنها میتواند زنده بماند؛ اگر او زنده بماند اویس باید بمیرد و زن، هانا، گرفتار میان این دوگانه، نه به استقلال مردم کرد فکر میکند، نه به یکپارچگی کشور. او تنها به خانهاش، به فرزندش، به شوهرش و به برادرش میاندیشد؛ جایی که مردها رودرروی هم میایستند و به روی هم اسلحه میکشند، هانا، ایستاده در میان این دوگانه، تنها دغدغه حفظ خانه کوچکش را دارد.
هرچند چمران، جایی او را پرستار قهرمان ِیک مرد قهرمان میخواند، اما هانا زنی است که تاب ِجنگ ندارد. زنِ «چ» بنا به منطق زنانه و مادرانهاش خانه امن میخواهد، آرامش میخواهد. وقتی که مردش داوطلب میشود به خط مقدم نبرد برود، جایی که حتی نباید به عقبنشینی فکر کند، هانا کودکش را در آغوش مرد میگذارد تا او را نگه دارد، تا عزمش را برای رفتن سست کند و مگر نه اینکه به گفته دکتر عنایتی «خانواده وابستگی میاره. آدم رو مجبور به مذاکره میکنه و ته مذاکره هم که یعنی تسلیم». هانا به مردش گوشزد میکند که او پدر است، باباست. یادآور میشود که این بچه را با دعا و عجز و لابه از خدا گرفتهاند. از او میخواهد که بماند و برای بچه پدری کند. مرد اما به خاطر آرمانی والاتر، ماندن را خلاف مردانگی میداند و خطاب به زن میگوید: «اگر میخواهی کنارت بمانم، برام رخت زنانه بیار». مرد میرود و زن میماند.
زن میماند و بیانصافانه چمران را عامل مرگ شوهرش میداند: «برای دیگران هرکه هستی باش برای من فقط...». درست مثل مادری که چمران را مقصر مرگ پسرش میداند؛ در حالیکه پسر به خاطر سقوط بالگرد و شلیک ضدانقلابها کشته شده، زن اما با منطق زنانهاش بر سر چمران فریاد میزند.
بعد از مرگ سیروان، هانا به سمت برادر میرود و او را تیمار میکند. حتی جایی در را به روی برادر و سایر اسرا باز میکند تا فرار کنند، ولی اینها نه یعنی اینکه او با حزب دموکرات است، نه؛ اینجا هم انگیزه عمل او برادردوستی و عاطفه است که میخواهد برادر را آزاد کند. هرچند برادر وقتی آزاد شد، بیاعتنا به خواهر و کودکش، به سمت «رفقا»یش میشتابد و در فیلم اثری از اینکه دغدغه نجات خواهر را داشته باشد، نمیبینیم.
در همان ابتدای فیلم از زبان چمران میشنویم که «کشتن کار ما نیست». جلوتر وقتی هانا میگوید که «اگر به سمتشان شلیک نکنیم، به سمتمان شلیک نمیکنند»، چمران هم با نظر او موافقت میکند، اما جایی که حتی چمران هم دست به اسلحه میشود، هانا اسلحه را به مردها پس میدهد و میگوید حاضر نیست به سمت هیچکسی شلیک کند. زنِ «چ» تابِ جنگ ندارد.
مریم سادات حسینی