فیلم قصهها روایتهایی از شرایط این روزهای شخصیتهای فیلمهای قبلی بنیاعتماد است و چهرههای مطرحی مانند محمدرضا فروتن، نگار جواهریان، بابک حمیدیان، گلاب آدینه، مهدیهاشمی، فرهاد اصلانی، فاطمه معتمد آریا، پیمانمعادی و باران کوثری در آن ایفای نقش کردهاند.
این فیلم ادامه مسیر سینمای اجتماعی رخشان بنیاعتماد است. بنی اعتماد کارگردانی است که تمرکز اصلی آثارش آسیبهای اجتماعی است. او که در کارهای پیشین خود به موضوعاتی مثل اعتیاد، فقر، زنان سرپرست خانوار پرداخته است در قصهها هم به معضلات اجتماعی که باعث فشار بر روی طبقات محروم میشود، اشاره میکند. البته نمیتوان فیلم قصهها را فقط یک فیلم اجتماعی قلمداد کرد؛ چراکه کارگردان میکوشد لابهلای اثر، دغدغههای سیاسی خود را نیز مطرح کند.
فیلم دارای هشت اپیزود نسبتاً مجزا است که در نقاط آغازین و پایانی اپیزودها به هم گره میخوردند. بنیاعتماد این فیلم را دو سال پیش با دریافت پروانه ساخت فیلم کوتاه، ساخت و پس از چسباندن این فیلمها به هم، فیلم "قصهها" شکل گرفت.
ابتدا و انتهای فیلم بهگونهایست که احساس مستند بودن به مخاطب میدهد و با توجه به محوریت مسائل و آسیبهای اجتماعی، گویی دوربینی مستند رو به سوی جامعه گرفته شده است. زنان در "قصهها" در هر اپیزود نقشی فعال دارند.
معصومه در اپیزود اول، همان دختری بود که چند سال پیش در "زیر پوست شهر" همسایه طوبی خانم و دوست دخترش بود و فرار کرده بود. او حالا زنی است با یک کودک که مشغول تنفروشی است. بنیاعتماد با ادامه دادن سرگذشت آدمهای داستانهای قبلی خود در "قصهها"، به خوبی توانست همچون یک جامعهشناس به علل و پیشینه تبدیل یک دختر فراری به روسپی اشاره کرده و در عین حال آینده و پیامدهای فرار از خانه را پیش روی دختران جوان قرار دهد.
در دومین اپیزود گرچه بار اصلی داستان بر مسئله بیاخلاقی و کمکاری کارمندان نسبت به ارباب رجوع گذاشته شده است، و دیده نشدن طبقات زحمتکش و ضعیف جامعه را به خوبی نمایش میدهد، اما در عین حال اشاراتی به مسئله خیانت و عدم پایبندی برخی از مردان در روابط زناشویی و زندگیهای خانوادگی میکند.
اپیزود سوم صحبت از بچههای طلاق است و دختری که به خواست خود ازدواج کرده و حالا نمیخواهد ادامه دهد و در عین حال همراه با برادرش، سرشار از نارضایتی نسبت به پدر هستند. شاید این اپیزود به خوبی نماینده نسلی از جوانان حال حاضر جامعه ما باشد؛ جوانانی پرتوقع و بیمسئولیت نسبت به شرایط خانوادگی که البته برخی از همین شرایط بر آنان نیز تأثیرگذار بوده است.
در چهارمین اپیزود که تمرکز اصلی آن بر مسائل زنان است، دوربین بنیاعتماد به یک مرکز کاهش آسیبهای زنان رفته و پرده از رازهای زندگی زنان معتاد و تحت خشونت خانگی برداشته است. در این اپیزود شاهد آنیم که بسیاری از دختران و زنان آسیبدیده (روسپی، معتاد، فراری و ...) در این مرکز نگهداری شده و مورد حمایتهای بهداشتی و مالی و مشاورهای قرار میگیرند.
"نرگس"؛ زنی که در این مرکز به امور نظافت میپردازد، پس از ازدواج مجدد از شوهر معتادش کتک خورده و با آب جوش سوزانده شده و حالا ازپیدا شدن و بازگشت به آن خانه، وحشت دارد. خشونت خانگی و ملموسترین شکل آن "فیزیکی"؛ از مهمترین و پرآسیبترین مشکلات زنان در تمام جهان و ایران است. همچنین اعتیاد که با آسیبهایی همچون روسپیگری دارای همبستگی آماری است، معضل دیگری است که مراکز کاهش آسیبهای زنان به طور خاص بر روی آن متمرکز هستند و انواع حمایتهای دارویی و بهداشتی را از زنان برای ترک میکنند.
دو اپیزود بعدی به مؤسسات خیریه در راستای حمایت مالی و دادن وام به افراد نیازمند و مشکلات طبقه کارگرمیپردازد؛ مشکلاتی که بسیاری از آنها ناشی از تحریمها و واردات اجناس چینی است که در نهایت منجر به تعطیلی کارخانجات و بیکاری کارگران شده و حالا اعتراض آنها را برانگیخته است.
اپیزود هفتم به زندگی کارگری میپردازد که براساس عشقی قدیمی، با زنی از طبقه خودش ازدواج کرده است؛ زنی که قبل از آن مجبور به ازدواج موقت با مردی شده که همسن پدرش بوده تا مخارج زندگی خانوادهاش تأمین شود و پس از مریض شدن مرد، فرزندانش او را از خانه بیرون کردهاند. زن، نماینده زنان طبقه فرودستی است که ازدواج برایشان نه دروازهای به سوی عشق و خوشبختی، بلکه راهی برای فرار از شرایط خانه پدری است. آنها بعضاً مجبور میشوند به ازدواجهای اجباری، ازدواج موقت، ازدواج با اختلاف سنی فاحش و ... تن در دهند و در نهایت هم همچنان در چرخه آسیبهای اجتماعی اسیرند.
آخرین اپیزود به داستان خودکشی ناموفق دختری جوان و معتاد و مبتلا به اچ آی وی مثبت میپردازد که در ادامهاش گفتگویی میان دختر و پسر شاغل در همان مرکز کاهش آسیبهای زنان شکل میگیرد؛ دختری که قبلاً در فیلم "خون بازی" شخصیت اول داستان بود و نماینده دختران معتاد، این بار در "قصهها" نه در شکل قربانی صرف، بلکه کنشگری فعال است که توانسته اعتیادش را ترک کرده و حالا خود عضوی برای حمایت از دختران معتاد و فراری باشد؛ نگرشی که دیدگاه قربانی بودن تام افراد در چرخه آسیبها و مشکلات اجتماعی را نقض کرده و اهمیت عاملیت فردی برای تغییر شرایط را متذکر میشود.
البته آنچه معمولاً در سینمای افرادی که به معضلات اجتماعی میپردازند مشخص است، این است که در این آسیبها نقش کنشگری افراد نادیده گرفته می شود و اساس فیلم تأکید بر وزن بسیار بیشتر شرایط جامعه و پایگاه اجتماعی افراد در شکلگیری شخصیت و شیوه زندگی آنان دارد و فیلم بنیاعتماد هم از این قاعده مستثنی نیست؛ در فیلم او اکثر زنان به ناچار گرفتار آسیبها شدند و نقش فعال آنان در این زمینه نادیده گرفته شده است.
طوبی؛ زنی که در بسیاری از سکانسهای اپیزودهای مختلف حضوری فعال دارد، زن سرپرست خانواری است که نماینده بیش از دو میلیون زن سرپرست خانوار است؛ زنانی که بار زندگی و فرزندان را در خانواده یکتنه به دوش میکشند و شرافتمندانه زندگی میکند
"قصهها" راوی قصههای البته پرغصه زنان و دخترانی است که گرفتار شرایط و آسیبهای اجتماعیاند. روایت "قصهها" در کل به گونهای است که لزوماً هر اپیزود دارای پایان نبوده و پایانی مستندگونه دارد.
بنياعتماد، خود مدعي است كه در فيلمهايش منتقد شرايط جامعه و سنتهاي آن بوده و يكي از وجوه اين انتقاد، شرایطی است كه زنان در آن به سر میبرند و همانطور که گفته شد نگاه حمایتگرانه او باعث شده، زنان در فیلم او جایگاه مظلوم داشته باشند.
* نورا فرزادفر کارشناس ارشد جامعهشناسی