بهگفته او دوره واکنشنشاندادن بهسر آمده است؛ اینکه منتظر باشیم غربیها پیشنهاد دهند و ما به آن پاسخ دهیم. این استاد دانشگاه میگوید باید اینبار ایران «کنش» داشته باشد و منتظر «واکنش» غرب باشد؛ بهنوعی باید توپ را به زمین غرب ارسال کرد و آنها را به واکنش واداشت؛ آنهم با یک گام بلند اعتمادساز یکجانبه؛ گامی که انتظار چشمداشتی را ندارد. او با قاطعیت بر این پیشنهاد تاکید میکند و معتقد است دولت حسن روحانی باید با چنین رویکردی در مذاکرات آینده هستهای حاضر شود. هادیان هرچه به حلوفصل مناقشه هستهای در دوره ریاستجمهوری حسن روحانی خوشبین است، به بهبود روابط تهران-واشنگتن در این دوره بدبین. این بدبینی را هم ناشی از وجود ساختارهای در ایران و آمریکا میداند که روابط خصمانه علیه دو کشور را بازتولید میکند.
گفتوگو با «ناصر هادیان» پیش از طرح و تصویب تحریمهای جدید علیه ایران در کنگره آمریکا انجام شد؛ تحریمهایی که شکافی تازه در راس حاکمیت آمریکا را علنی کرد؛ شکافی میان کنگره آمریکا و دولت باراک اوباما. او این شرایط را پیشبینی کرده بود: «وقتی که میگوییم آمریکا باید بدانیم که آنجا یک گروه نیستند...» با این حال او برای همین فضای متفاوت هم پیشنهاد دارد: «باید روی فضای داخلی آمریکا کار کنیم. تیمی که برای مذاکرات انتخاب میشوند باید توانایی این را داشته باشند که بتوانند سیاستهای داخلی آمریکا را بفهمند و بشناسند و با امکانات و محدودیتها آشنا باشند و سپس بر آن اثر بگذارند.» بسیار دقیق و موشکافانه و همهجانبه نظراتش را بیان میکند تا در ارسال و دریافت مفاهیم مورد نظرش ایراد و اشکالی به وجود نیاید. همین مسائل در کنار ذهن خلاق و استراتژیکش از «ناصر هادیان» یک کارشناس برجسته و صاحبنظر ساخته است.
فضا تغییر کرده؟
در حوزه بینالملل و سیاست خارجی؟
در حوزه بینالملل و سیاست خارجی که تغییرات محسوستر است.
بله، من هم معتقدم در این حوزه تغییراتی ایجاد شده است.
چرا؟
قطعا پیش از انتخابات در ذهن بسیاری سوالاتی ایجاد شده بود. در خارج از کشور، بعضی این ذهنیت را ایجاد کرده بودند که این انتخابات قطعا اهمیتی ندارد، زیرا تصمیمات نسبت به آن از قبل گرفته شده و از قبل درباره آن اندیشیده و تصمیم گرفته شده است. به نوعی آنها مدعی بودند آنچه در ایران برگزار میشد نه انتخاب (Election)، بلکه گزینش (Selection) است. به این ادعا هم پس از تصمیمات شورای نگهبان و معرفی تنها هشت نفر برای رقابت انتخابات ریاستجمهوری دامن زده شد. برپایه همین تصمیم، این عده مدعی شدند که تنها افراد خاصی میتوانند بهعنوان نامزد در انتخابات حضور داشته باشند و بعد هم یکنفر از میان آنها تعیین و به عنوان رییسجمهوری آینده معرفی میشود. البته عقیده دیگری هم وجود داشت که تاکید میکرد این مردم ایران هستند که با انتخاب خود تصمیمگیرنده هستند؛ هرچند چنین عقیدهای در اقلیت قرار داشت و درنهایت نیز شاهد بودیم نظر و عقیده آنها به واقعیت انتخابات نزدیکتر بود. بنابراین این انتخابات بسیاری را گیج کرد؛ زیرا نتیجهای به دنبال داشت که انتظارش را نداشتند. از این رو ساختار ذهنی آنها بهطور کلی به هم ریخت.
بنابراین نحوه برگزاری انتخابات در ایجاد این تغییرات موثر بوده است؟
همهچیز؛ هم نحوه برگزاری انتخابات، هم فردی که انتخاب شد در ایجاد این تغییرات موثر بود. وقتی نتیجه انتخابات مشخص شد و آقای روحانی به عنوان نامزد پیروز انتخابات معرفی شد، چون از قبل نسبت به این انتخاب پیشبینی نشده بود، برای بسیاری این سوال ایجاد شد که این انتخاب به چه معناست. اگر این انتخاب مردم ایران است، آن همه رد صلاحیت نامزدها چه بود. این چگونه انتخاباتی است که نتایج آن قابل پیشبینی نبود، اما از قبل طراحی شده بود و عدهای تایید و رد صلاحیت شدند؛ بنابراین باورهای اساسی این افراد زیر سوال رفت که ما این مسائل را چگونه توضیح دهیم و تبیین کنیم.
البته همه آنهایی که این انتخابات را پیشبینی نمیکردند به این رای و انتخاب مردم ایران هم تمکین نکردند.
بله، بههرحال گروههایی که ذینفع بودند بلافاصله حملات خود را شروع و موضوع را به نحوی متفاوت تعبیر و تفسیر کردند.
اول اینکه میگفتند نهاد ریاستجمهوری در ایران قدرت چندانی ندارد؛ تصمیمات اساسی - حداقل در موضوعاتی که آنها حساسیت دارند- را رهبری میگیرد و رییسجمهوری چندان اختیار و اهمیتی ندارد.
دوم حملاتی به خود آقای روحانی وارد کردند که آنهم سه بعد داشت؛ یکی در مسائل شخصی، مثل گذشته، مدرک تحصیل ایشان و... دوم در مساله سابقه ایشان که مثلا آقای روحانی از درون نیروهای امنیتی و نظامی آمده و سوم به افکار و آرای ایشان نقدهایی وارد کردند. سومین مساله را هم من فعلا زیر عنوان تفسیر رای قرار میدهم. افراد و جریانهای مختلف در داخل و خارج کشور تعریف و تفسیر متفاوت و متنوعی از این رای داشتند. بعضی افراد این رای را نشانه اثرگذار بودن تحریمها دانستند مردم با این انتخاب، آقای روحانی را در مقابل تحریمها برگزیدند و به نوعی این انتخاب نه به تحریمها علیه غرب بود. اما از دیدگاه بعضی دیگر، این انتخابات بر تداوم نوعی اعتماد متقابل میان مردم و حاکمیت دلالت داشت و حاکی از انتخاب مسیری عقلانی از سوی مردم بود. البته بعضی تفاسیر دیگر نیز وجود داشت.
براساس اظهارات جنابعالی شخص حسن روحانی هم در بروز این تغییرات موثر بود. حسن روحانی چه ویژگیهایی داشته و دارد که امکان تغییر فضای بینالمللی نسبت به ایران را ایجاد کرده است؟
بالاخره آقای روحانی یک سیاستمدار شناسنامهدار و در سطح بینالمللی شناخته شده است. ایشان مذاکرهکننده ارشد ما بوده است و رهبران کشورهای غربی و غیرغربی با او دیدارهایی داشتهاند و او را به خوبی میشناسند؛ همچنین مواضعی که ایشان در جریان رقابتهای انتخاباتی داشتند معقول بود و معتدل و بهنوعی رادیکال تلقی نمیشد.
سوم اینکه دریافت و برداشتی که از ایشان میشد این بود که ایشان، بههمراه آقای عارف، در برابر پنج نامزد محافظهکار قرار گرفته است. در این میان، برگزاری مناظرهها هم در ایجاد نگاهی متفاوت نسبت به آقای روحانی موثر بود؛ انتقاداتی که آقای ولایتی نسبت به آقای جلیلی مطرح کرد، یا انتقاداتی که آقای روحانی نسبت به آقای قالیباف و آقای جلیلی مطرح کردند، به ایشان کمک کرد. پس این امر دوطرفه بود. نتیجه انتخابات و عملکرد و سابقه آقای روحانی موجب غافلگیری و تعجب جهانیان شد.
شما به مواضعی که حسن روحانی در جریان رقابتهای انتخاباتی مطرح کرد اشاره کردید ولی واضح است اظهارنظر فردی در مقام نامزدی ریاستجمهوری، با اظهارنظر فردی در مقام رییسجمهوری، بسیار متفاوت است. بههرحال موضعگیری در قامت رییسجمهوری همراه با موانع و محدودیتهایی است. آیا جهانی که اکنون تغییراتی این رویکرد را نسبت به ایران پیش گرفته، این امر را در نظر گرفته است؟
بله، بههرحال آنها میدانند فردی که نامزد انتخابات ریاستجمهوری است بهگونهای موضعگیری میکند که ممکن است متفاوت با موضعگیری در مقام ریاستجمهوری باشد، اگرچه این موضعگیری فرد در دو جایگاه متفاوت نباید فاصله چندانی با یکدیگر داشته باشد؛ بااینحال، با انتخاب ایشان این انتظار بهوجود آمده است که موضعگیریهای او متفاوت از رییسجمهوری قبلی باشد.
این تفاوتها در کجاست؟ قرار است حسن روحانی در چه نوع مواضعی نسبت به رییسجمهوری قبل متفاوت باشد.
بخشی در صورت است، بخشی در محتوا. نباید فراموش کنیم که نهتنها در عرصه اقتصادی و فرهنگی رییسجمهوری موثر است که در عرصه سیاست خارجی و آنچه سیاستهای کلان خوانده میشود نیز تاثیرگذار است؛ بهطور مشخص در مساله هستهای. در همین مساله همان زمان که آقای خاتمی رییسجمهوری بودند و آقای روحانی دبیر شورای امنیت ملی و مذاکرهکننده ارشد هستهای، مساله هستهای به یک نحوه مدیریت میشد، در دوران آقای احمدینژاد به نحو دیگری. بالطبع وقتی آقای روحانی رسما رییسجمهوری شوند و اداره دولت را برعهده بگیرند این مساله به نحو متفاوتی نسبت به قبل مدیریت میشود؛ چون بدنه تخصصی و کارشناسی در اختیار قوهمجریه است و آنها هستند که بدنه کارشناسی حکومت را در اختیار دارند. مقامات ارشد نظام در بحث هستهای و بسیاری مسائل دیگر نمیتوانند بهطور تخصصی وارد شوند. آنها مشاورهها را دریافت میکنند و براساس آنها تصمیمگیری میکنند. وقتی آنها پیشنهادهای متفاوت را میشنوند، براساس داشتههایی که در اختیار میگیرند تصمیم متفاوتی هم اتخاذ میکنند.
بنابراین برخلاف آنچه غربیها میگفتند که نهاد ریاستجمهوری در ایران قدرتی ندارد، شما معتقدید که این نهاد قدرت و توان تاثیرگذاری ویژهای دارد.
بله، دقیقا در همه حوزهها رییسجمهوری قدرت و توان تاثیرگذاری دارد. بهنظر من خود واقعیت بیانگر این مساله است؛ مثالی که از نحوه مدیریت پرونده هستهای مطرح شد نمونهای از این واقعیت است. چون بدنه کارشناسی در اختیار قوهمجریه است این بدنه با تغییر روسای جمهوری و تغییر مدیران تغییر میکند و میتواند نظرات متفاوتی ارائه کند. این امری غیرطبیعی نیست، متخصصان مختلف میتوانند نظرات متفاوتی در یک مورد خاص داشته باشند.
گفته میشود غرب از نوع مواضع، بیانات و اظهارنظرهای آقای روحانی پیام ویژهای را دریافت کرده است؛ آیا ضربهای که در حوزه سیاست خارجی در هشتسال گذشته دریافت کردیم برپایه همین اظهارنظرها و مواضع بوده است؟
نه. البته نمیگویم آنها موثر نبود، ولی قطعا هیچ سیاستمداری در دنیا بنای خود را بر شعارهای دیگران نمیگذارد. ممکن است چون حرفهای آقای روحانی خوشایند، منطقی و ملایم بوده آنها خوششان آمده باشد، ولی آنها منتظر عمل هستند؛ یعنی عمل هم مهم است، با اینکه من نقش اظهارنظرها و گفتارها را نادیده نمیگیرم، اما عمل مهمتر از شعارها و اظهارنظرهاست.
بنابراین غرب انتظار یک ایران متفاوت را دارد. هم در کلام هم در عمل.
البته آنها بهدنبال ایرانی متفاوت نیستند. مساله آنها بحث هستهای است، ولی ایران متفاوت میتواند بر مساله هستهای هم تاثیر بگذارد. بااینحال هیچچیزی مثل امروز یا آنچه بعد از انتخابات شاهد بودیم، نمیتواند بر مسائل خارجی و پرونده هستهای تاثیرگذار باشد؛ یعنی بیتردید یک ایران متحد، بانشاط، همبسته، بر همه عرصههای بینالمللی میتواند تاثیرگذار باشد.
یعنی تقدم مسائل داخلی بر مسائل خارجی و تاثیری که مسائل داخلی بر مسائل خارجی خواهند داشت...
بله، دقیقا. وقتی جهان ببینند مثلا زندانیان سیاسی در ایران آزاد شدهاند، نهادهای جامعه مدنی ما تقویت شدهاند، مطبوعات آزاد گسترش پیدا کردهاند، یا افراد معتدل مسئولیتهای مهم را بر عهده دارند، خواه ناخواه، طرف مقابل نمیتواند این مسائل را نادیده بگیرد و بر تصمیماتش نسبت به ایران تاثیر نگذارد. آنها بهدنبال ایران متفاوت نیستند اما یک ایران متفاوت میتواند وضعیت خود را بر فضای بینالمللی دیکته کند.
رییسجمهوری منتخب در این میان چه نقشی میتواند داشته باشد؟
آقای روحانی باید این توانایی را داشته باشد که بگوید من نماینده ایران متفاوت و جدید هستم؛ اما ایران جدید و متفاوت بههیچوجه بر این امر دلالت ندارد که همهچیز گذشته غلط بوده است. در همهجا ما تداومها و گسستها را داریم؛ در عرصههایی حتما بخشی از اصول ادامه پیدا خواهد کرد و در عرصههایی هم متفاوت خواهد بود. اینگونه نیست که ایران متفاوت را در همه عرصهها متفاوت ارزیابی کنیم؛ این امر غلطی است. حتما ما باید تداومها و گسستها را کنار هم داشته باشیم و این امری طبیعی است. آقای روحانی باید بداند که نماینده ایرانی است که مردم خواستار متفاوت بودن آن هستند و باید این را به دنیا اعلام و ابلاغ کند. چه بخواهیم، چه نخواهیم، این امر بازتاب و تاثیر متفاوتی در مذاکرات و حل مساله هستهای خواهد داشت. بااینحال غرب در مذاکرات امید دارد یک رهیافت دیگری دنبال شود؛ اگرچه انتظاراتشان تعدیل شده است.
یعنی در مذاکرات آینده نیز ما شاهد خواستههای متفاوت از غربیها خواهیم بود.
یقینا، آنها میدانند اجماعی تقریبی در داخل نسبت به بخشی از خطوط قرمز وجود دارد. دیگر در ایران هیچکسی نمیگوید ما باید به سمت غنیسازی صفر حرکت کنیم؛ توقف غنیسازی در ایران دیگر مذاکرهپذیر نیست. ممکن است اینکه غنیسازی در چه اندازهای باشد، یا چه کیفیت و چه کمیتی داشته باشد مذاکرهپذیر باشد اما توقف کامل آن نه. بهگمان من آمریکاییها هم به این جمعبندی رسیدهاند که بحث غنیسازی صفر در ایران دیگر امکانپذیر نیست. ایران هم دانش این امر را پیدا کرده است، هم تکنولوژی آن را؛ بنابراین آنها نمیتوانند همه آنچه را در سالها و با وجود محدودیتهای بسیار به دست آمده است به یکباره خراب کنند. نمیتوانند دانش را با بمب از بین ببرند؛ دانش سر جایش باقی خواهد ماند. اینها وجود دارد و آمریکاییها هم به این جمعبندی رسیدهاند که این مسائل مذاکرهپذیر نیست. اگرچه نه همه آمریکا؛ هنوز هم عدهای در این کشور به دنبال نبود غنیسازی در ایران هستند، اما دولت آمریکا موافق چنین عقیدهای نیست. بنابراین آنها هم با انتظارات تعدیلشده در مذاکرات آینده حاضر خواهند شد و میدانند بعضی خواستهای سابق آنها دیگر امکان تحقق ندارند. در هر حال بهنظر من اولا خود انتخابات و ثانیا تیمی که روی کار میآید در روند حل مناقشات بینالمللی ایران با جهان بسیار مهم است و من یقین دارم تیمی که برای انجام مذاکرات سرکار خواهد آمد نسبت به گذشته قویتر و تواناتر خواهد بود.
به عقیده شما تیم مذاکرهکننده جدید باید چه ویژگیهایی داشته باشد تا داستان پرونده هستهای در هشت سال گذشته تکرار نشود؟
تیم قبلی این توان را نداشت که با جهان گفتوگو کند؛ در این تیم بودند کسانی که حتی به زبان انگلیسی مسلط نبودند. این در حالی است که در تیم مذاکرهکننده پیشین که آقای روحانی سرپرستی آن را برعهده داشت اغلب آنها حداقل به یک زبان بینالمللی تسلط داشتند و از آن مهمتر جهان را میشناختند و راه و رسم تعامل با جهان را بلد بودند و چون با راه و رسم آشنا بودند میتوانستند با دنیا تعامل کنند. البته تیم آقای روحانی هم در گذشته ضعفهایی داشت. ضعفهای آن تیم در این بود که بیشتر افراد آن کارشناس سازمانهای بینالمللی و حقوق بینالملل بودند و کسانی که به بحثهای امنیت بینالملل و امنیت منطقهای و بحثهای روابط بینالملل آگاهی و ذهنیتی استراتژیک داشته باشند در آن جمع چندان حضور نداشتند. امیدوارم با اضافهشدن چنین افرادی، تیم مذاکرهکننده جدید کامل شود و این تیمی خواهد بود که نهتنها میتواند با طرف مقابل مذاکره کند و از عهده مذاکره در چنین سطحی برآید، بلکه میتواند با دنیا تعامل کند و مانند تیم قبلی دستوپا بسته نیست.
چرا این تیم نتوانست موفق باشد؟ آیا به بنبست خوردن مذاکرات هستهای، صرفا ناشی از ضعف مذاکرهکنندگان بود یا اینکه عوامل دیگری هم در این ناکامیها موثر بودند ؟
هر دو مورد موثر بودند؛ بههرصورت تیم مذاکرهکننده از ویژگیهای لازم برای این سطح از مذاکرهها بهرهمند نبود، همانگونه که آقای ولایتی در جریان مناظرههای تلویزیونی مطرح کردند، این تیم مجوزهایی داشت که از همان مجوزها هم استفاده نکرد و این به توانمندیهای شخصی آنها بازمیگشت. بهنظر من حتی در همان سطح چارچوبهای از پیش تعیین شده برای آنها، مذاکرهکنندگان میتوانستند نظراتی را مطرح کنند که هم از نظراتشان بتوانند دفاع کنند، هم تا حدودی به باز شدن گره مذاکرات کمک کنند.
آقای روحانی در جریان رقابتهای انتخاباتی تاکید داشتند که سطح کنونی مذاکرات قابل قبول نیست؛ یعنی سطح مذاکرات باید از مدیرکلها به وزرای خارجه یا حتی روسای جمهوری ارتقا پیدا کند. چقدر با نظر ایشان همعقیده هستید و فکر میکنید این سطح مانع از پیشرفت مذاکرات بوده است یا افزایش سطح مذاکرات میتواند کمکی به خروج پرونده هستهای از بنبست کند؟
نه، من چندان به این امر قائل نیستم که اگر سطح افراد شرکتکننده در مذاکرات افزایش پیدا کند تفاوت چندانی حاصل میشود. کسانیکه در مذاکرات حاضر میشوند تواناییهایی دارند، در هر کشوری سیستمی وجود دارد و مذاکرهکنندهها ناگزیرند خطوط قرمز و دستورالعملها و چارچوبهای ازپیشتعیین شده را مراعات کنند. با این حال میشد در همان سطح در عرصهای پیام سیاسی ارسال کرد و در مرحلهای که نیاز به معامله احساس میشد آن وقت وزرا یا روسای جمهوری وارد مذاکرهها شوند اما با این حال مذاکرات در همین سطح مناسب است.
آیا مذاکره در چنین سطحی میتواند مناقشه میان ایران و آمریکا را نیز حل کند؛ مناقشهای که به نظر میرسد باید از درون مذاکرات هستهای حل و فصل شود؛ زیرا تاکنون اگر آمریکاییها آمادگی برای مذاکره مستقیم با ایران اعلام کردهاند صرفا در چارچوب مذاکرات هستهای یا در حاشیه گفتوگوهای ایران و گروه 1+5 بوده است.
نه، آنها چنین چیزی نمیگویند.
یعنی شما معتقدید آمریکاییها چارچوبی متفاوت برای مذاکرات مستقیم با ایران مد نظر دارند؟ چون تاکنون هربار در اینباره درخواستی مطرح شده است در چارچوب موضوع هستهای بوده و...
نه، برعکس. موضوع هستهای ایران حتما باید در قالب همان گروه 1+5 حل و فصل شود. اساسا آمریکاییها نمیتوانند خارج از این قالب به دنبال حل مساله هستهای ایران باشند؛ چون این امر خلاف تعهداتشان است و اگرچه ممکن است آمریکا مذاکراتی هم با ما انجام دهد، ولی در نهایت حل این مساله حتما باید چندجانبه و در قالب همین 1+5 باشد.
پس چرا مثلا در آخرین دور مذاکرات هستهای ایران و گروه 1+5 در آلماتی قزاقستان، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا، دوبار بهطور رسمی درخواست مذاکره مستقیم میان نماینده واشنگتن با نماینده تهران در حاشیه این مذاکرات را مطرح کرد. آیا در حاشیه مذاکرات هستهای در آلماتی قرار بود موضوعاتی غیراز هستهای مطرح شود؟
بله. مذاکره بر سر موضوعات مورد علاقه دوجانبه؛ آمریکا حاضر است با ایران بر سر موضوعات دوجانبه مذاکره مستقیم و رودررو و بدون واسطه داشته باشد، نه صرفا بر سر مساله هستهای. آنها برای مذاکره بر سر مساله هستهای همانطور که گفتم دچار محدودیتهایی هستند و نمیتوانند با ایران به توافقی خارج از چارچوب گروه 1+5 دست یابند؛ با این حال آنها سر مسائل دیگر دستی باز دارند و میتوانند بر سر مسائلی همچون افغانستان، عراق و غیره با ایران گفتوگو کنند و به توافق دست یابند و این توافقات میتواند تسهیلکننده توافقات هستهای در چارچوب گروه 1+5 شود.
بسیاری از صاحبنظران در مساله هستهای ایران بهطور مشخص محمد البرادعی، مدیر کل پیشین آژانس بینالمللی انرژی اتمی، تاکید میکردند که راه میان بر حلوفصل مساله هستهای ایران از مذاکره مستقیم ایران و آمریکا میگذرد؛ بنابراین فکر نمیکنید بهتر باشد بحث هستهای قبل از اینکه بخواهد در چارچوب مذاکرات ایران و گروه 1+5 حل و فصل شود از طریق مذاکره میان ایران و آمریکا حل شود؟ چون بهنظر میرسد مساله هستهای بیشتر میان ایران و آمریکا یک مساله داغ و جدی است.
درست است، اما نباید و نمیتواند این مذاکرات در سطح رسمی باشد. در سطح غیررسمی دو کشور میتوانند بر سر مساله هستهای با یکدیگر مذاکراتی داشته باشند و به توافقاتی دست پیدا کنند که باید در نهایت آن توافقات در گروه 1+5 بازتاب پیدا کند و در چارچوب مذاکرات ایران و 1+5 توافقات رسمی و علنی شود. اما جدا از مساله هستهای دو کشور میتوانند موضوعات دیگری را در دستور کار قرار دهند تا زمینه حل و فصل آن و در نتیجه زمینه کاهش اختلافات و سوءتفاهمات دو طرفه را فراهم کند.
دو کشور چه موضوعات مورد توجهی پیشرو دارند که میتواند اختلافات میان یکدیگر را کاهش دهد؟
موضوعات زیاد است. افغانستان، عراق، سوریه، خلیجفارس، پایگاههای نظامی آمریکا در منطقه، حضور نظامی آمریکا در منطقه، احترام به حقوق هستهای ایران، نفت، صلح خاورمیانه، مساله حقوقبشر و صدها مساله دیگر که میتوان آنها را فهرست کرد. اینها مسائلی است که ایران و آمریکا پیشرو دارند و میتوانند با یکدیگر مذاکره کنند و به توافق برسند.
آیا این موضوعات اهم و مهم دارد. اولویت موضوعات مورد توجه برای گفتوگوی دوجانبه میان ایران و آمریکا باید چگونه باشد؟
تجربه میگوید حل یک به یک مسائل امکانپذیر نیست؛ چون بههرصورت گروههای ذینفعی در هر دو کشور وجود دارند که روند حل مسائل را تخریب میکنند و نمیگذارند این روابط بهسمت بهبود پیش برود.
برای حل اختلافات و سوءتفاهمات، دولتهای دو کشور چارهای ندارند جز اینکه یک روزی اعلام کند روابطشان عادی شده است. باید یک اراده سیاسی به وجود بیاید و وزرای خارجه دو کشور بهطور همزمان در دو پایتخت با اعلام خبر عادی شدن روابط کمیتههایی برای حل مسائل مورد اختلاف تشکیل دهند. بنده به این روش بیشتر امیدوارم تا اینکه بخواهیم مرحلهبهمرحله پیش برویم و اختلافات را گام به گام حل کنیم؛ چون در شرایط کنونی دو کشور اگر بخواهند وارد مذاکرات دوجانبه بشوند، مثلا بخواهند در مسائل افغانستان و عراق با یکدیگر مذاکره کنند، چون این دو مساله برای ما مهم است اما برای طرف مقابل حالت اضطرار دارد، این مذاکرات در موقعیت برابر برگزار نمیشود. ما وارد این مذاکرات برای حل مساله افغانستان میشویم در حالی که درباره آن عجلهای نداریم و اما طرف مقابل برای حل آن به شدت عجله دارد و به دنبال راهحلی سریع است. یا برای ایران رفع تحریمها در اولویت قرار دارد و به دنبال راهحلی برای توقف سریع این تحریمهاست در حالی که طرف مقابل برای توقف این مساله عجلهای ندارد. بنابراین باوجود چنین اختلاف انتظار از مذاکرات، در شرایطی که دو کشور روابط عادی ندارند، دستیابی به توافق چندان آسان نخواهد بود. با اینحال در همین شرایط کنونی دو کشور، آمریکاییها آمادگی مذاکره در موضوعات مختلف با ایران را دارند. آنها سیاستی دارند که آن را Selective Engagement Containment مینامم؛ یعنی مهار بهعلاوه تعامل گزینشی. سیاست کلی آمریکا مهار ایران است، ولی بهصورت گزینشی هم آماده تعامل با ایران هستند.
سیاست مهار هم از طریق تحریمها دنبال میشود؟
تحریم یکی از ابزار مهار است؛ یکی دیگر انزوای سیاسی ایران و یکی دیگر ائتلافسازی علیه ماست. اینها مولفههای اصلی مهار است. سیاست آمریکا مهار است و گزینشی هم با ما تعامل میکند؛ مثلا وقتی در افغانستان به مشکل برمیخورد حاضر است با ایران مذاکره کند.
خب مذاکره در چنین شرایطی تنها تامینکننده منافع طرف مقابل است تا ما.
بله به همین دلیل هم ما باید این روند را عوض کنیم. این روند مهار و تعامل گزینشی باید تغییر کند به Engagement Comprehensive، یعنی تعامل همهجانبه. بهنفع ماست که مسائلمان را بهصورت همهجانبه با آمریکا حل کنیم. این مساله بسیار سخت و در عمل مشکل است؛ چون برای هر طرف اولویتهای خاصی مطرح است و هر طرف اولویتهای خود را خواهان هستند.
برای ما یک مساله مهم است و برای او مسالهای دیگر و اگر بخواهیم همینگونه مرحلهمرحله پیش برویم، یکیدو مساله حل میشود ولی در مساله سوم گروههای ذینفع جریان را خراب میکنند؛ یعنی اعتمادسازیهای انجامشده از بین میرود و وضعیت بدتر میشود.
بنابراین باید ارادهای سیاسی شکل بگیرد، بهصورت پنهان مذاکراتی انجام شود، توافقاتی اتفاق بیفتد، سپس یک روز وزرای خارجه دو کشور اعلام کنند و مثلا شش کمیته هم تعیین شده تا مسائل را بهجلو ببریم. این امر را در عین سختی امکانپذیرتر از این میدانم که بخواهیم مسائل را مرحلهمرحله جلو ببریم.
با این حال به نظر میرسد که برای ایران پیش از ورود به هر مذاکرهای رفع و توقف تحریمها در اولویت است. تحریمها در سالهای گذشته برای ایران مشکلات بسیاری را به وجود آورد که دیگر کتمانپذیر هم نیست. ادامه این روند هم مشکلات را بیشتر میکند. با این حال طرف مقابل عزم جدی برای رفع یا توقف تحریمها از خود نشان نمیدهد که همین مساله هم یکی از موانع هر نوع توافق در آخرین دور مذاکرات هستهای ایران و 1+5 بود؛ زیرا طرف مقابل تعلیق غنیسازی 20درصد را درخواست میکرد و ایران خواستار آن بود که پیش از تعلیق طرف مقابل بخشی از تحریمها را متوقف کند؛ یعنی اختلاف بر سر این بود که کدام طرف باید گام نخست را بردارد. برای این امر چه راهکاری وجود دارد؟
اولا بسیار خوشبین هستم که تیم جدید هستهای که سر کار میآید برای حل این مساله توانمندتر است و میتواند راهکارهای ملموسی برای حل آن ارائه کند. ثانیا پیشبینی میکنم که گروه 1+5 در مذاکرات آینده با پیشنهادهای جدید پشت میز مذاکره خواهد نشست که امیدوارم به رفع این اختلاف هم کمک کند. اما یک راه دیگری هم وجود دارد که فکر میکنم موثرتر خواهد بود و آن این است که آقای روحانی در مذاکرات هستهای آینده یک گام بلند اعتمادسازی را به صورت یکجانبه و بدون هیچ چشمداشتی بردارد. این گام علامت بسیار مهمی را به جهان ارسال میکند که معتقدم حتما باید برداشته شود.
یعنی چی، به چه شکل؟ دولت روحانی چه نوع گام اعتمادسازی میتواند بردارد؟
مثلا آقای روحانی پیش از آغاز هر نوع مذاکره، دستیابی به توافق و دریافت امتیازی بگوید دولت ایران متعهد میشود که در فردو بیش از پنج درصد غنیسازی نخواهد کرد یا غنیسازی 20درصد را تعلیق میکند یا اورانیومهای غنیسازیشده را به میلههای سوخته تبدیل میکند یا هر گام دیگری که میشود برداشت. بنده معتقدم یک کار یکجانبهای که پیش از توافق در جریان مذاکرات انجام گیرد اثربخشی بهتری خواهد داشت که در مذاکرات هستهای انعکاس پیدا خواهد کرد. این اقدام به طرف مقابل نشان خواهد داد برای بدهبستان در مذاکرات حاضر نشدهایم که مثلا در فلان صنعت از آنها امتیاز بگیریم، با اینکه میتوانیم این کار را بکنیم. این اقدام نشان میدهد که ما میخواهیم مسیر دیگری را دنبال کنیم و با یکجانبهعملکردن اعتمادسازی کنیم. این کار برای مرحله اول بسیار اثربخش خواهد بود و توپ را به زمین آنها میاندازد. این اقدام در یک حالت ریسکی انجام میشود که بسیار معقول است.
ریسک بزرگی است؛ چون در داخل بهخصوص از جانب تندروها این اقدام عقبنشینی تعبیر خواهد شد.
عیبی ندارد. بالاخره ریسک است یا جواب میدهد یا نه؛ البته پیش از آن باید در داخل کشور هماهنگسازیهای لازم انجام و برای ایجاد اجماع تلاش شود و مقامات مسئول را راضی کرد که ما میخواهیم چنین ریسکی انجام دهیم و ممکن است این کار جواب ندهد. اما بهنظر من اگر توپ را به زمین طرف مقابل ارسال کنیم میتوان به جهان فهماند که ما آمادهایم برای مذاکره و پیش از آن اقدام اعتمادسازی کردهایم، هیچچیزی را هم در ازای آن قبول نکردهایم. شما حاضر بودید اینها را بدهید ولی ما یکجانبه عمل کردیم که این نشانه حسننیت ماست. به نظر من ارزش ریسککردن را دارد.
حسن روحانی که با اجماع داخلی و توافق همهجانبه مقامات عالی نظام، در جریان مذاکرات با تروییکای اروپا متعهد شد ایران دو سال غنیسازی را به صورت داوطلبانه به حالت تعلیق درآورد و از آن زمان تاکنون بارها به سازشکاری متهم شد؛ بهخصوص در جریان رقابتهای انتخاباتی. آیا فکر میکنید توان انجام چنین ریسک بزرگی را دارد؟
بهنظر من او میتواند؛ چون کسی است که بهقول غربیها Insider (محرم اسرار) است. او درون این نظام کار کرده است و الان در موقعیت خوبی سر کار آمده و این ریسکی معقول است و میتواند از آن نتیجه بگیرد.
اگر نتیجه نداد یا انتظارات ایران برآورده نشد...
این یک ابتکار است؛ یک اقدام معقول. چیز خاصی هم نیست. تعلیق غنیسازی 20درصد یا هر اقدام دیگری که مصلحت دانسته شود ممکن است در جریان مذاکرات در قبال اخذ امتیازاتی از طرف مقابل اتفاق بیفتد. بنابراین ایران چیز زیادی از دست نمیدهد. البته این یک مثال است. میتوان اقدام دیگری را به صورت یکجانبه در دستور کار قرار داد. بیش از آنکه منظورم متوجه اقدام خاصی باشد تاکیدم بر یک طرفهبودن و یکجانبه بودن اقدام از سوی ایران است.
بنابراین شما معتقدید که دولت آینده در مذاکرات پیش از واکنش، کنش داشته باشد.
دقیقا. کنش باید از طرف ما باشد و یکجانبه؛ کنشی که میتواند موقت باشد و حسننیت ما را اثبات کند و تاثیر بسزای بینالمللی بهویژه در افکار عمومی جهانیان و نیروهای ضدجنگ داشته باشد. همانطوری که گفتم ما باید تمامی منابع خود را در سراسر دنیا بسیج کنیم و با این ابتکار نه تنها بسیج منابع و نیروها راحتتر است، بلکه این نیروها را مجهز به ابزاری برای مقابله با مولدان تهدید میکنیم. همچنین احتمال شکاف در اجماع بینالمللی را افزایش میدهیم. چنین اقدامی زمینه رفع اختلافات و سوءتفاهمات را فراهم میکند. حالا این کنش میتواند به واسطه تعلیق غنیسازی 20درصد، یا هر مساله دیگری باشد. مثلا اینکه چه تعداد سانتریفیوژ در تاسیسات هستهای ایران فعالیت کند و... پیداکردن موردی اینچنین کار چندان سختی نیست.
این کنش در حالی میتواند در دستور کار قرار گیرد که گفته میشود طرف آمریکایی آمادگی کاهش تحریمها را ندارد و حتی بعد از انتخاب حسن روحانی، کنگره آمریکا تحریمهای جدیدی علیه جمهوریاسلامی ایران اعمال کرد. آیا با چنین رویکردی میتوان وارد تعامل با غرب شد.
وقتی میگوییم آمریکا، باید بدانیم که آنجا هم یک گروه نیستند و در آنجا هم نظرات مختلفی وجود دارد؛ مثلا الان کنگره بهشدت بهدنبال این است که خطقرمز آمریکا را غنیسازی و ازبین بردن ظرفیت هستهای در ایران قرار دهد، ولی نظر دولت آمریکا درباره خطقرمز پیش روی جمهوریاسلامی نبود سلاح هستهای است. بنابراین در آنجا هم نظرات مختلفی وجود دارد. نکته بعدی سیاست داخلی آمریکاست. متاسفانه بسیاری از دستورالعملهای اجرایی رییسجمهوری بهعلت مسائل سیاسی داخلی آمریکا به قانون تبدیل شده است و این هم بهدلیل فشار ایپک (AIPAC) بوده است. هواداران اسراییل در آمریکا فشار میآورند تا امکان تصمیمگیری درباره مساله هستهای ایران را از دست رییسجمهوری بگیرند و آن را در کنگره به قانون تبدیل کنند.
قبلا مسائلی همچون اعمال تحریمها با یک دستور اجرایی رییسجمهوری لغو میشد؛ چون قانون نبودند ولی اگر تحریمها از طریق کنگره به قانون تبدیل شوند، نیاز است توقف قوانین هم همان راهی را طی کند که تصویب شده بود. با تبدیل دستورالعملهای اجرایی رییسجمهوری به قانون در کنگره آمریکا وضع بسیار پیچیدهتر شده است. بنابراین باید حواسمان جمع باشد. البته دولت آمریکا میتواند برای این قوانین بجنگد ولی باید انتخاب کند در چه شرایطی و در ازای چه چیزی قرار است در کنگره برای توقف این تحریمها بجنگد.
در چه شرایطی دولت آمریکا ممکن است به جنگ با کنگره و برای توقف تحریمها برود؟
ما باید روی فضای داخلی آمریکا کار کنیم. تیمی که برای مذاکرات انتخاب میشوند باید توانایی این را داشته باشند که بتوانند سیاستهای داخلی آمریکا را بفهمند و بشناسند و با امکانات و محدودیتها آشنا باشند و سپس و بر آن اثر بگذارند. باراک اوباما، رییسجمهوری آمریکا، باید به این اطمینان برسد که وقتی به جنگ با کنگره میرود پیروز میشود؛ یعنی تلاش برای توقف تحریمهای ایران برای او نفع داشته است. راهحل دیگر این است که ما پیشنهادهایی در جریان مذاکرات ارائه دهیم و کاری کنیم که تحریمهای آمریکا -البته تحریمهای یکجانبه آمریکا، نه تحریمهایی که شورای امنیت سازمان ملل وضع کرده است- در فضای سیاسی آمریکا بیربط شود؛ یعنی به آن عمل نشود.
یعنی باید ابتدا اجماعی که علیه جمهوریاسلامی ایران شکل گرفته است را شکست؟
بله. مهمترین اولویت دولت آینده این است که اجماع بینالمللی علیه جمهوریاسلامی ایران را بشکند. بااینحال باید واقعبین هم بود و سیاست داخلی آمریکا را هم در نظر گرفت. قبل از اینکه تحریمهایی که علیه ایران اعمال شده، قانون شود کارهای بسیاری را میشد انجام داد، ولی الان جریان پیچیدهتر شده است. حرف این نیست که دولت آمریکا نخواهد تحریمها علیه ایران را لغو کند یا به حالت تعلیق درآورد، موضوع این است که وضعیت پیچیدهتر شده است.
بنابراین لغو تحریمها زمانبر خواهد بود.
بله، زمانبر خواهد بود و حتی بعضی چیزها ممکن است انجام نشود.
حسن روحانی عمده شعاری که در جریان انتخابات مطرح کرد تلاش برای رفع تحریمها بود. با این تفاسیر او پیش از آنکه بخواهد بهدنبال رفع تحریمها باشد باید بهدنبال کماثرکردن آن باشد.
همه اینها با هم است. تحریمها چگونه رفع میشود؟ باید در آغاز گامهایی برداریم؛ البته مرحلهمرحله و نه یکجا. در قبال آن باید امتیازاتی هم طلب کنیم که یکی از امتیازات میتواند لغو تحریمها باشد و پس از آن، مرحله به مرحله تحریمها حذف خواهد شد. بااینحال لغو تحریمهایی که از سوی اروپاییها اعمال شده راحتتر است؛ البته باز هم در صورتی که دولت آمریکا موافقت خود را با لغو تحریمهای اروپا علیه ایران اعلام کند.
بر این اساس عملا راه کوتاهتر برای لغو بخشی از تحریمها مذاکره با اروپاییهاست.
نه، مذاکره باید با همه طرفهای درگیر در مساله هستهای و به صورت همهجانبه باشد. برای حل مساله هستهای هیچ راهی وجود ندارد جز مذاکره در چارچوب گروه 1+5؛ بهترین راهکار هم همانی است که گفتم، یعنی کنش داشتن تا واکنش. مثلا فرض کنید این را مطرح کنیم که فعالیتها در تاسیسات نطنز را به حالت تعلیق در خواهیم آورد یا قبول میکنیم اورانیوم را از پنجدرصد به بالا تلخیص نمیکنیم (نمیگویم دفعه اول؛ فرض کنید در سه جلسه)، خب حالا شما چه چیزی میدهید. آنطرف میگوید من این تحریمها را برمیدارم. منظور از آنطرف، هم آمریکاست و هم سایر کشورهای عضو گروه 1+5. ما باید بدانیم که نیاز است برای مدتی انعطاف نشان دهیم و افکار عمومی خودمان و دنیا را قانع کنیم که ما به اندازه کافی از خودمان حسننیت نشان دادهایم. پس از آن اگر ما در اعمال حقمان محدودیت ایجاد کردیم، حتما باید در قبال آن امتیازات قابلتوجهی دریافت کنیم. حتی معتقدم لغو تحریمها را هم به عنوان امتیاز تلقی نکنیم بلکه آنها باید چیزهای اضافهای در ازای عدم اعمال حق خود و برداشتن گامهای اعتمادساز اعطا کنند.
براین اساس شما معتقد به تئوری ایجاد شکاف در مناسبات فیمابین اروپا و آمریکا در قبال ایران نیستید؛ به هرحال بعضی تاکید میکنند اگر بخواهیم به راهحلی برای توقف تحریمها دست پیدا کنیم باید شکافی در مناسبات اروپا و آمریکا ایجاد کرد.
ما نمیتوانیم فشارها بر ایران را پایان دهیم مگر آنکه در جریان مذاکرات صحبتهای معقولی ارائه کنیم و درخواستهای متناسب با واقعیت ارائه کنیم. آن وقت طرفهای مذاکرهکننده نمیتوانند با خواستهای معقول و منطقی ما مخالفت کنند. آنگاه پیش از همه چینیها و روسها هستند که به شکاف در گروه 1+5 دامن میزنند. هر چقدر هم پیشنهادها و درخواستهای ما معقولتر باشد این شکاف بیشتر و عمیقتر میشود.
با توجه به فضایی که پس از انتخابات ایجاد شد فکر میکنید حسن روحانی و تیم مذاکرهکنندهاش امکان ارائه چنین پیشنهادهایی برای پایان دادن به مناقشات بینالمللی ایران را پیدا خواهند کرد.
من به شخصه خیلی امیدوارم که آنها چنین امکانی پیدا کنند، هرچند اگر همچنین امکانی پیدا کنند معتقدم ممکن است تنها بتوانند مساله هستهای را حل کنند و بعید است در حل مساله رابطه ایران و آمریکا موفق باشند.
چرا فکر میکنید در حل مساله ایران و آمریکا دولت آینده نتواند توفیقی به دست آورد؟
چون زیرساختهایی در ایران و آمریکا ایجاد شده است که روابط خصمانه علیه دو کشور را بازتولید میکند؛ گروههای ذینفع در دو کشور در بازتولید روابط خصمانه ایفای نقش میکنند. برای مثال اگر در ایران و در صحن علنی مجلس کسی به آمریکا فحش دهد، هزینهای پرداخت نمیکند، اما اگر فرد دیگری در همانجا بگوید با آمریکا رابطه داشته باشیم هزینه بسیاری پرداخت میکند. در مجلس آمریکا هم همینگونه است؛ اگر کسی در کنگره آمریکا بگوید ایران را تحریم کنیم، هزینهای پرداخت نمیکند ولی درباره رابطه حرف بزند هزینه پرداخت میکند متاسفانه در دو کشور ساختاری ایجاد شده است که روابط خصمانه را تقویت میکند.
برای توقف بازتولید خصومت میان دو کشور راهحلی هم وجود دارد؟
این مساله اقناعی نیست؛ در بازتولید روابط خصمانه میان ایران و آمریکا در هر دو کشور نفع وجود دارد. گروههای ذینفوذ در این بازتولید نفع دارند و از این طریق منافعشان تامین میشود.
پس باید یک اراده ملی برای توقف این بازتولید خصومت میان دو کشور شکل بگیرد.
بله. باید میان گروههای ذینفوذ اختلاف ایجاد کرد. باید آنها را به این واقعیت رساند که نفع نه در ادامه بلکه در پایان دادن به تخاصم است. باید منافع مشخص و زیادی برای گروههایی در جامعه آمریکا ایجاد شود که آنها متقاعد شوند که مقابله با گروههای طرفدار مخاصمه درنهایت به نفع آنها است.
آنزمان است که این گروهها میتوانند با گروههایی که اقدام به بازتولید خصومت علیه ایران میکنند درگیر شوند؛ همان اتفاقی که زمان دولت آقای خاتمی رخ داد؛ شرکتهای نفتی برای حضور در صنعت نفت ایران وارد یک تقابل با گروههای بازتولیدکننده خصومت علیه ایران شدند و توانستند تا حدودی برای نیروهای طرفدار تخاصم چالش ایجاد کنند و خود را به این عرصه بکشانند.
با این حال تکرار این تقابل چندان آسان نیست. باید منافع آنقدر جدی باشد که گروههایی به این تصمیم برسند که بخواهند با گروههای بازتولیدکننده خصومت علیه ایران در بیفتند. در داخل ایران هم بههمین شکل است.
فکر میکنید نفع مردم ایران چیست؟
قطعا نفع مردم ایران داشتن یک رابطه متعادل و خوب همراه با حفظ منافع ملی با همه جهان است. هیچ کشوری از تداوم خصومت با جهان و داشتن روابط خصمانه سود نمیبرد.
مردم چقدر میتوانند بر گروههای ذینفع تاثیرگذار باشند و بتوانند آنها را کنار بزنند.
مردم نباید دغدغهشان اینگونه مسائل باشد. باید دید اگر وضع آنها با پایان یافتن خصومت با جهان تامین میشود به خصومتها پایان داد.
پیام انتخابات میتواند همین باشد؟ اینکه مردم خواستار پایان یافتن خصومت با جهان هستند.
ذهن مردم خیلی درگیر روابط ایران با یک یا چند کشور نیست، اما چون میخواهند وضع اقتصادیشان بهتر شود و بهبود وضع اقتصادی را منوط به رفع تحریمها میدانند، از این منظر نسبت به سیاست خارجی حساس شدهاند. معمولش این است که جز کسانی که درگیرند و بهگونهای با سیاستخارجی ارتباط مستقیم دارند و در ایران هم کم نیستند مثلا با خارج ارتباط دارند یا بچههایشان در آنجا زندگی میکنند و... معمولا مردم چندان کاری با سیاست خارجی ندارند.
به نظر میرسد حسن روحانی قرار است سکان هدایت سیاست خارجی را به فردی بسپارد که سالها در آمریکا ماموریت داشته است و شناخت نسبتا خوبی از عرصه بینالمللی دارد. به نظر شما محمدجواد ظریف گزینه مناسبی برای اداره وزارت خارجه هست و تجربه بینالمللی او آیا میتواند نگاه متفاوتی را به وزارت خارجه تزریق کند.
با در نظر گرفتن شرایطی که امروز در دنیا وجود دارد و وضعیت بسیار حساس کشور چه درباره تحریمهایی که به مشکلات عدیدهای منجر شده و چه در ارتباط با تهدیدهای جدی علیه کشور، نمیتوانیم این تهدیدها را حتی اگر جنگ روانی و بلوف باشند نادیده بگیریم؛ از آنجا که اگر تهدیدها واقعی باشند و ما آنها را غیرواقعی فرض کنیم هزینه بسیار سنگینی باید بپردازیم، در حالی که جدی گرفتن تهدیدهایی که واقعی نیستند چنین هزینهای برای کشور ندارد.
با در نظر گرفتن این شرایط حضور فردی با تجربه مثل آقای ظریف در راس وزارت خارجه بسیار موثر و مفید است. در واقع وزارت خارجه اکنون خط مقدم تقابل ایران با مولدان تهدید است و آقای ظریف ارشدترین فرمانده بهشمار میرود و منابع مادی و انسانی کافی و اختیارات لازم باید در اختیار ایشان قرار گیرد. اگر درک عمیق از تهدید وجود داشته باشد همه باید به دلیل ایران به صحنه بیایند و کمک کنند. تمام ایرانیها باید احساس کنند که در این صحنه مشارکت دارند.
نیروهای صلحطلب و ضدجنگ دنیا متحدان بالقوه ایران در این عرصه هستند و وزارت خارجه باید آنها را بسیج کند. اولین گام نیز کسب رای اعتماد بالا در مجلس است. نمایندگان مجلس باید بدانند که آقای ظریف فرمانده اصلی در این منازعه است و نیاز به حمایت همهجانبه دارد تا بتواند این منازعه را مدیریت کند. ظریف کسی است که از دنیا شناخت مناسب و مطلوبی دارد، به زبان و مناسبات بینالمللی بهخوبی تسلط دارد و از همه مهمتر دنیا نیز او را به خوبی میشناسد و احترام زیادی برایش قائل است.
چه پیشنهادی برای وزیر خارجه احتمالی و اساسا دولت روحانی برای اداره هرچه بهتر وزارت خارجه به منظور پایان دادن به تخاصم و درگیریهای ایران با جهان دارید.
از اولین اقداماتی که به نظر من باید صورت بگیرد، تاسیس سه معاونت جدید در وزارت خارجه است. اولین معاونت در زمینه دیپلماسی دولت با مردم، یعنی دیپلماسی عمومی است. در واقع ما سه نوع دیپلماسی داریم: دیپلماسی دولت با دولت که همان دیپلماسی سنتی است که شامل دیپلماسی آشکار و پنهان میشود، دیپلماسی دولت با مردم که از آن تحت عنوان دیپلماسی عمومی یاد میشود و دیپلماسی مردم با مردم که باعنوان دیپلماسی خط دو شناخته میشود. در زمینه دیپلماسی عمومی باید قویترین افرادی که وجود دارند مسئول باشند تا بتوانند تمامی نیروهای صلحطلب و افکار عمومی جهانی را به نفع ایران بسیج کند. چنین افرادی باید به تمامی تکنولوژیها و امکانات ارتباطی جهانی نظیر شبکههای اجتماعی مجازی مسلط باشند و شناخت خوبی از دنیا، رسانهها و اتاقهای فکر داشته باشند. نوع دیگری از دیپلماسی که باید در کنار این دیپلماسی فعال شود دیپلماسی مردم با مردم است. در این زمینه لازم است تا استادان و فرهیختگان کشور بتوانند بدون محدودیت و نگرانی با همتایان خود در کشورهای دیگر ارتباط برقرار کنند.
سوءظنهای نابهجا باید برطرف شوند. از توان ایرانیان خارج از کشور باید به صورتی موثر استفاده شود؛زیرا تمامی آنها علاقهمند به کشورشان هستند و خواهان پیشرفت و توسعه ایراناند. معاونت دیگری که باید دوباره تاسیس شود، معاونت اقتصادی است که نقش بسیار مهمی در شرایط کنونی کشور دارد.
این معاونت در سفارتخانهها باید فعال باشد و بتواند فرصتهای اقتصادی و مناسب برای کشور را بیابد. معاونت سوم نیز معاونت فناوری و تکنولوژی است تا بتواند آخرین فناوریهای روز جهانرا که مورد نیاز کشور است به کمک نیروهای خود در سفارتخانهها جذب کنند. دیپلماتها در این قالب باید فرصتهای کشور مقصد را شناسایی کنند و با توجه به نیاز ایران تلاش کنند تا آنها را جذب کنند. به این منظور باید افراد واجد شرایط در ایران شناسایی شوند و آموزش ببینند.
این افراد با توجه به آشنایی که با وضعیت فناوری در ایران و دیگر کشورهای جهان دارند باید باعنوان وابسته علوم و فناوری در سفارتخانههای مورد نظر به تسهیل و تقویت فرآیند تبادل علوم و فناوری میان ایران و سایر کشورهای جهان بپردازند.
دیپلماتها و سفرای ایرانی باید فعال شوند تا بتوانند منافع کشور را بهخوبی برآورده کنند. اولین و مهمترین اقدام در این زمینه این است که ملزم شوند زبان و فرهنگ محل ماموریت خود را فرابگیرند. در حال حاضر در بعضی سفارتخانهها مانند چین حتی یکنفر به زبان کشور مقصد مسلط نیست. پیشنهاد دیگری که به نظر من باید پیگیری شود انتصاب چند سفیر زن است. زنان فرهیخته و توانمندی برای اداره سفارتخانهها در کشورهای دیگر وجود دارند. در اینباره میتوان افرادی مانند خانم دستجردی، خانم سلطانخواه، خانم ابتکار، خانم کولایی، خانم مصفا و خانم مشیرزاده، در خارج از وزارت خارجه و بانوان فراوانی در داخل وزارت خارجه را پیشنهاد کرد. همچنین انتصاب خواهران و برادران اهل تسنن در سفارتخانهها بهخصوص در کشورهای عربی ضروری است. این مساله میتواند تبلیغات منفی علیه ایران بهخصوص درباره جنگ شیعه- سنی را کاهش دهد. در حال حاضر مطرح شدن جدی جنگ شیعه- سنی شرایط خطرناکی را در منطقه و بهویژه برای ایران ایجاد کرده و یکی از راههای تعدیل آن فعالیت و مشارکت جدی اهل تسنن در امور کشور است. این اقدام نه تنها فینفسه امری مطلوب، بلکه برای امنیت ملی کشور در شرایط امروز یک ضرورت استراتژیک است.
منبع: بهار